نویسنده
دکترای فلسفه تعلیم و تربیت، مسئول دفتر تألیف متون درسی جامعه الزهرا، دانشیار و دبیر پژوهشی گروه مبانی اندیشه مؤسسه علوم انسانی (reza_35_mahdi@yahoo.com).
چکیده
مقاله پیش رو در صدد تبیین ضرورت بهرهگیری از روش اجتهاد استنتاجی با رویکرد نظاممند برای تولید گزارههای تربیتی و طراحی نظام تعلیم و تربیت است. سؤال اساسی که این مقاله در پی پاسخ به آن میباشد چرایی بهرهگیری از روش استنتاجی با رویکرد نظاممند و نحوه کاربست آن است. برای دستیابی به پاسخ از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. یافتهها نشان میدهد که علاوه بر بهرهگیری از روش استظهاری، باید از روش استنتاجی نیز بهره گرفت. بهرهگیری از روش استنتاجی، ابزار مناسبی برای تولید گزارهها و بسط آموزههای تربیتی از منابع دینی است ولی کافی نیست؛ بلکه برای دستیابی به نظام تعلیم و تربیت، باید جهتگیری نظاممند در تولید گزاره و نظام تعلیم و تربیت نیز مورد توجه قرار گیرد. تأکید بر رویکرد نظاممند، رویکردی نوظهور است. به همین دلیل، تلقیهای مختلفی از آن شکل گرفته و به تبع آن، عکسالعملهای موافق و مخالف چشمگیری به دنبال داشته است. به همین دلیل، پیشنهاد میشود در کنار تعمیق مبانی نظری این رویکرد، به کار بست عملی آن نیز مبادرت شود تا حدود کارایی و اعتبار آن، به صورت عینی محک بخورد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Designing an Islamic education system based on ijtihad method with a systematic approach *
نویسنده [English]
- Reza Habibi
Doctor of Philosophy of Education, Head of the Office for Compiling Textbooks of Al-Zahra Society, Associate Professor and Research Secretary, Basics of Thought, Institute of Humanities
چکیده[1]
مقاله پیش رو در صدد تبیین ضرورت بهرهگیری از روش اجتهاد استنتاجی با رویکرد نظاممند برای تولید گزارههای تربیتی و طراحی نظام تعلیم و تربیت است. سؤال اساسی که این مقاله در پی پاسخ به آن میباشد چرایی بهرهگیری از روش استنتاجی با رویکرد نظاممند و نحوه کاربست آن است. برای دستیابی به پاسخ از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. یافتهها نشان میدهد که علاوه بر بهرهگیری از روش استظهاری، باید از روش استنتاجی نیز بهره گرفت. بهرهگیری از روش استنتاجی، ابزار مناسبی برای تولید گزارهها و بسط آموزههای تربیتی از منابع دینی است ولی کافی نیست؛ بلکه برای دستیابی به نظام تعلیم و تربیت، باید جهتگیری نظاممند در تولید گزاره و نظام تعلیم و تربیت نیز مورد توجه قرار گیرد. تأکید بر رویکرد نظاممند، رویکردی نوظهور است. به همین دلیل، تلقیهای مختلفی از آن شکل گرفته و به تبع آن، عکسالعملهای موافق و مخالف چشمگیری به دنبال داشته است. به همین دلیل، پیشنهاد میشود در کنار تعمیق مبانی نظری این رویکرد، به کار بست عملی آن نیز مبادرت شود تا حدود کارایی و اعتبار آن، به صورت عینی محک بخورد.
کلیدواژهها: نظام، اجتهاد، استنتاج، استظهار.
مقدمه
یکی از دغدغههای مهم و قدیمی بشر در حوزه دانش در طول تاریخ، تلاش برای انسجامبخشی به آگاهیهای خویش و عبور از دانش عرفی به دانش رسمی بوده است. هرچند همه انسانها عالم به معنای معرفتشناختی و منطقی آن هستند، ولی به لحاظ اجتماعی، همین انسانهای عالم، خود بر دو دسته عالم و جاهل طبقهبندی میشوند. ملاک این طبقهبندی نیز بر تسلط برخی از انسانها بر دانش رسمی به مفهوم دیسپیلینی آن و فقدان این توانمندی در سایر انسانها بر میگردد. در حقیقت هویت منسجم و روشمند دانش رسمی مهمترین عامل تمایز دانش عرفی از دانش رسمی شده است. سؤال اساسی که در این میان مطرح بوده و هست، عامل انسجام گزارهها و محور وحدتبخش مسائل یک دانش چیست؟ در پاسخ به این سؤال، ملاکهای متعددی ارائه شده است که در این میان، موضوع، روش و غایت مهمترین آنها به شمار میرود. در این مقاله، نمیتوان درباره این ملاکها و برتری یکی بر دیگری بحث و گفتوگو کرد. آنچه در صدد بیان آن هستیم تأکید بر این واقعیت است که دغدغه انتظامبخشی بر دانش و تلاش برای اتخاذ رویکرد نظامند، پدیده نوظهوری نیست. آنچه تا حدی تازگی دارد، تلاش اندیشمندان مسلمان به ویژه صاحبنظران معاصر برای اتخاذ رویکرد نظاممند در فهم، تبیین و ارائه آموزههای اسلامی است. این جهتگیری با پیروزی انقلاب اسلامی، با شدت و حرارت بیشتر دنبال شد. ریشه این موضوع نیز به این نکته برمیگردد که بنیانگذاران و رهبران فکری و عملی انقلاب اسلامی، خود از چنین بینشی نسبت به اسلام برخوردار هستند. برای نمونه مقام معظم رهبری در مقدمه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، بر ضرورت مواجهه نظاممند با آموزههای اسلامی در سطوح مختلف آن تأکید کرده مینویسد:
مباحثات و تحقیقات اسلامی از اینکه بتواند مجموعه طرح و نقشه یک آیین متحد الاجزاء و متماسک را ارائه دهد، و نسبت آن را با مکتبها و آیینهای دیگر مشخص سازد، عاجز مانده است. … لازم است مسائل فکری اسلامی به صورت پیوسته و به عنوان اجزای یک واحد مورد مطالعه قرار گیرد و هر یک به لحاظ آنکه جزئی از مجموعه دین و عنصری از این مرکب و استوانهای در این بنای استوار است و با دیگر اجزاء و عناصر همآهنگ و مترابط است و نه جدا و بیارتباط، با دیگر اجزاء بررسی شوند؛ تا مجموعاً از شناخت این اصول طرح کلی و همهجانبه از دین به صورت یک ایدئولوژی کامل و بیابهام و دارای ابعادی متناسب با زندگی چند بعدی انسان استنتاج شود (خامنه ای، 1377: 1).
شهید مطهری نیز که از ایشان در امتداد حضرت امام& به عنوان معمار اندیشه نظام اسلامی یاد میشود، بر «مجموعه هماهنگ» بودن هویت اندیشه دینی تصریح میکند. وی معتقد است:
کسی که میخواهد پیامی را به جامعه برساند باید خودش با ماهیت آن پیام آشنا باشد. باید فهمیده باشد که هدف این مکتب چیست؟ اصول و پایههای این مکتب چیست و راه این مکتب چیست و به کجا میرسد. اخلاق، اقتصاد و سیاست این مکتب چیست؟ …. از اینجا معلوم میشود که برای یک نفر مبلغ تا چه اندازه وسعت اطلاعات علمی و شناخت اسلام آن هم به صورت یک مکتب لازم است. اسلام خودش یک مکتب است، یک اندام است. یک مجموعه هماهنگ است. یعنی اگر تک تک شناختی، فایده ندارد، باید همه را در آن اندام و ترکیبی که وجود دارد بشناسی. ارزیابی ما درباره مسائل اسلامی باید درست باشد. برای یک اندام، یک عضو به تنهایی ارزش ندارد. در اندام انسان دست، پا و غیره هر کدام یک عضو هستند، ولی آیا ارزش این اعضا در این اندام، با اینکه همه لازم و واجب هستند، یک جور است؟ آیا اگر لازم شد، یک عضو را فدای عضو دیگر کنیم، کدام عضو را فدا میکنیم؟ آیا اگر لازم شد، قلب را فدای دست میکنیم؟ اسلام هم همینطور است (مطهری، بیتا: 415).
تلاش برای مواجهه نظاممند با آموزههای اسلامی و تبیین ابعاد مختلف آن، هرچند متناسب با آن، پیگیری نشد، ولی برخی از صاحبنظران و نویسندگان در قالبهای مختلف و با عناوین متنوع سعی در تبیین این جهتگیری داشته و دارند. مقالاتی با عناوینی از قبیل: معناشناسی نظامسازی و روششناسی کشف نظام از منابع دینی (رضاییمنش، بابایی مجرد، 1394: 159 تا 186). کشف و فهم الزامات و بایستههای نظامسازی قرآنی در جامعه اسلامی (عبدالحسینزاده، و بابایی مجرد، 1396: 57 - 82)، بازکاوی جایگاه منطقةالفراغ در نظامسازی فقهی با تأکید بر آرای شهید صدر (علیاکبری بابوکانی، طباطبایی و آهنگری، 1396: 169 - 192) و سایر عناوین، همه بیانگر تلاشهای اولیه برای تبیین و تعمیق این نگرش و نهادینه کردن این رویکرد به شمار میرود (ر.ک: 1390: 178 - 180؛ اکبری، 1391: 41 - 58؛ بابوکانی، طباطبایینژاد، و آهنگری، 1395: 87 - 106؛ عینیزاده، مودب، 1396، 153 – 175؛ نبوی، 1375: 3 - 21).
تبیین پیشینه و حدود این تلاشها، در این مقاله مقدور نیست. آنچه در اینجا در صدد بیان آن هستیم، تلاش برای تبیین جایگاه رویکرد نظاممند در روش اجتهادی به عنوان روش اصیل فهم دین و کیفیت بهرهگیری از از روش نظاممند در زیر چتر روش اجتهادی برای تولید و استنباط گزارههای تربیتی از یک طرف و استخراج نظام تعلیم و تربیت از جانب دیگر است.
1. روش اجتهادی تنها روش معتبر برای فهم دین
الف. ضرورت بهرهگیری از روش اجتهادی
برای دستیابی به نتایج مورد نظر، با توجه به نوع مسئله و منابع مورد استفاده، باید از روش تحقیق خاصی بهره گرفت. این نکته درباره روش استخراج گزارههای تربیتی از منابع دینی نیز صادق است. برای استخراج گزارههای تربیتی مبتنی بر آموزههای اسلامی، باید به منابع استنباط معارف دینی، به ویژه کتاب و سنت، مراجعه کرد. ویژگی خاص منابع دینی، مستلزم اتخاذ روش تحقیق خاصی است که در این بخش، در صدد تبیین آن هستیم. روش تحقیق مورد نظر، برای استنباط گزارههای دینی، به صورت اجمالی عبارت از روش اجتهادی است.
ب. تعریف اجتهاد
واژه «اجتهاد» از ماده «جهد» است. برای ماده «جهد» در منابع لغت، معانی متعددی نقل شده است: صاحب کتاب العین برای این واژه دو ماده ذکر کرده: جَهَد (بفتح العین) و جهُد (بضم العین). جهِد را دستیابی به نهایت یک امر، حداقل چیزی که بتوان به وسیله آن زندگی را گذراند، به کارگیری حداکثر توانایی خود برای دستیابی به مقصود معنا کرده است.
در منابع لغوی، برای اجتهاد، معانی نزدیک به هم ذکر شده است. در کتاب العین در هر سه معنا، اجتهاد با نوعی مشقت و سختی ملازم شده است (فراهیدى، 1410: 386). در مقاییس نیز معنای اصلی اجتهاد، مشقت تلقی شده و طاقت و استعمالات نزدیک به آن را از لوازم مشقت برشمرده است (ابن فارس، بیتا: 486). این نکته در صحاح نیز مشهود است (جوهری، بیتا: 460). مفردات علاوه بر طاقت و مشقت، به معنای دیگری اشاره دارد، یعنی«وسع» و استعمالاتی را نیز در این مورد ذکر میکند (راغب اصفهانى، 1412: 208).
با توجه به این تحلیل، اجتهاد در لغت عبارت است از: به کارگیری نهایت وسع و طاقت خود برای دستیابی به مقصود که به صورت طبیعی، مستلزم مشقت است.
از دیدگاه مشهور اصولیون، اجتهاد فعالیت فکری روشمند، با تکیه بر منابع معتبر است که حاصل آن در برخی موارد، دستیابی به احکام قطعی و در اغلب موارد، احکام ظنی (معتبر) است. این نتیجه، در پرتو بهکارگیری مقدمات قطعی یا ظنون خاص در مقدمات استنباط به دست میآید (طوسى، 1417: 724 - 725؛ حلى، 1404: 240 - 241؛ عاملى، 1418: 109-110؛ فاضل تونی، بیتا: 243؛ طباطبایی، 1296: 571 - 570؛ اصفهانى، 1404: 389 - 388؛ خراسانى، 1409: 464؛ خمینى، بیتا: 95 - 94؛ فیروزآبادى، 1400: 162 - 169؛ صدر، بیتا: 31؛ اردکانى، 1402: 13 - 11).
لازم به ذکر است که محصول فعالیت اجتهادی، لزوماً ظنی نیست. البته در اغلب موارد به دلیل ظنی بودن طرق دستیابی به احکام و دلالت آیات قرآنی، احکام مستنبط نیز ظنی است، ولی در مواردی نیز فقیه میتواند با فحص بیشتر و یا دستیابی به آیاتی که دلالت آن بر حکم شرعی در حد نص میباشد، به حکم شرعی قطعی دست پیدا کند (فاضل تونی، بیتا: 243).
مرحوم خویی، با محور قرار دادن نتیجه حکم در قالب «ظن به احکام»، مخالف است و اعتقاد دارد که به جای آن باید از تعبیر «تحصیل الحجة علی الاحکام» بهره گرفت (خویى، 1417: 435 - 434). از دیدگاه ایشان، تعریف اجتهاد به «استفراغ الوسع» برای دستیابی به حکم ظنی، تعریفی ناقص، نارسا و حتی نادرست از اجتهاد است؛ چرا که لازمه این تعریف، حجیت مطلق حکم ظنی مستنبط است، در حالی که این دیدگاه از یک سو بر دیدگاه عامه در مورد فهم دین و محصول فعالیت اجتهادی مورد نظر آنان منطبق است و از سوی دیگر، با دیدگاه بسیاری از صاحبنظران در مورد حجیت ظنون مخالف است؛ چرا که از نظر اغلب صاحبنظران، هر نوع ظنی حجت نیست، بلکه فقط در پرتو بهرهگیری از ظنون معتبر(ظنون خاص) اعتبار و حجیت دارد. با توجه به این کاستی، مرحوم خویی، از این تعریف عدول کرده، اجتهاد را به استفراغ وسع با هدف تحصیل حجت بر حکم شرعی تعریف کرده است: «و الصحیح أن یعرّف الاجتهاد باستفراغ الوسع فی تحصیل الحجة على الأحکام الشرعیة أو تعیین الوظیفة عند عدم الوصول إلیها» (خویى، 1417: 435-434؛ همو، 1417: 366).
با توجه به تعریفهای ارائه شده از اجتهاد، میتوان آن را به صورت خلاصه، بدینگونه تعریف کرد: «توانایی استنباط از متون دینی، با تکیه بر مبانی متخذ (غیر تقلیدی بودن مبانی موثر در استنباط)، از طریق مراجعه مستقیم به منابع مورد قبول دین با هدف تحصیل حجت بر حکم مراد شارع».
ج. مولفههای اجتهاد
با دقت در تعریف پیشگفته و توجه به قیود آن، درمییابیم که اجتهاد دارای مؤلفههای خاصی است که مهمترین آنها را ذکر کرده، به اختصار توضیح میدهیم:
یکم. ملکه استنباط
این ملکه، ناظر به این واقعیت است که در عملیات استنباط، صرف آگاهی و حتی تسلط بر متون فقه و اصول کافی نیست، بلکه شخص علاوهبر آن، باید از ملکه استنباط و قدرت کاربرد قواعد استنباط (اعم از قواعد ادبی، رجالی، اصولی و...) برخوردار باشد.
دوم. برخورداری از مبانی متخذ (غیر تقلیدی بودن مبانی مؤثر در استنباط)
برخورداری از مبانی استنباط اجتهادی، ناظر به این نکته است که فرد باید در مبانی استنباط، صاحبنظر و دارای مبانی اجتهادی خاص خود باشد. بنابراین استنباط با تکیه بر مبانی متخذ از دیگر صاحبنظران و به صورت تقلیدی، از شمول دایره این تعریف خارج خواهد بود.
سوم. ضرورت مراجعه به منابع معتبر
این ضرورت بیانگر این واقعیت است که اظهار نظر با تکیه به هر منبع و متنی، پذیرفتنی نیست، بلکه خود منابع نیز باید از اعتبار و پذیرش لازم برخوردار باشد. منابع هم اعم از کتاب و سنت بوده، شامل عقل نیز میشود.
چهارم. توانایی مراجعه مستقیم
برای اظهارنظر اجتهادی، مراجعه به دیدگاههای صاحبنظران دین -هرچند درجه اول باشند - کافی نیست. بلکه این اظهارنظرها زمانی معتبر است که از طریق مراجعه مستقیم به آیات و روایات و سایر منابع به تناسب موضوع انجام پذیرد.
2. اقسام روش تحقیق اجتهادی
مراد از روش تحقیق تجزیهای، بهکارگیری مبانی استنباط در یک مسئله خاص از قبیل مطهر بودن آفتاب یا خاک و یا منجس بودن یا نبودن متنجس و یا سایر اجزای جزئی رفتارهای عبادی و اجتماعی با مراجعه به متون دینی و روایات خاص آن مسئله میباشد.
الف. روش استظهاری
در این روش، متن (در این مورد خاص، متون وحیانی)، با بهرهگیری از قواعد تفسیر و فرایند فهم متن، مورد تحلیل قرار گرفته، تلاش میشود تا مراد گوینده کشف شود.
تردیدی نیست که قبل از تلاش تفسیری برای یک متن، ابتدا باید از اصل انتساب متن به مؤلف، اطمینان خاطر داشته باشیم، وگرنه پیش از فرایند تفسیر، ابتدا باید، فرایند انتساب متن به مؤلف و صاحب اثر اطمینان حاصل کرد و سپس به تحلیل و تفسیر آن پرداخت. بدین ترتیب، در نگاهی کلان، فرایند تفسیر به دو مرحله تقسیم میشود: صحت انتساب اثر به مؤلف و صاحب اثر و صحت انتساب فهم حاصل از تفسیر به مؤلف.
ب. فرایند روش استظهاری
همانطور که اشاره شد، انتساب اثر به مؤلف، یا امری یقینی و تردیدناپذیر است و یا اینکه یقینی نیست. در صورت یقین انتساب اثر به صاحب آن، گام اول به سهولت برداشته میشود، ولی اگر در اصل انتساب اثر به مؤلف، تردید باشد، ابتدا باید راههای محتمل انتساب اثر، شناسایی و سپس اعتبارسنجی شده و در نهایت، در مقام تعارض این راهها به لحاظ مسیر ارتباط با مؤلف و راه کشف انتساب اثر، معیار ترجیح یک راه نسبت به راههای دیگر، استخراج و ارائه گردد؛ راههایی از قبیل اجماع، شهرت، خبر واحد (همه انواع خبر کمتر از حد تواتر، اعم از خبر واحد صرف یا مستفیض و...).
پس از شناسایی انواع راهها، باید به اعتبارسنجی آنها پرداخت. البته اعتبارسنجی این راهها به عهده علم اصول است. بنابراین فقیه قبل از پرداختن به امر تفقه، ابتدا باید در حوزه اصول استنباط، گام نهد. در هر صورت با توجه به نوع دیدگاهی که هر فقیه در اصول نسبت به این طرق دارد، دامنه اسناد قابل انتساب به مؤلف، گسترده و یا کمدامنه خواهد بود. این نوع نگرش در مورد هریک از راههای انتساب اثر قابل تصور است؛ چرا که برخی به رد مطلق اعتبار اجماع معتقدند، ولی برخی دیگر با ارائه قیود خاصی از قبیل قدمت اجماع و نزدیکی آن به عصر حضور معصوم×، بر معتبر بودن این طریق اعتقاد دارند. این امر در مورد شهرت نیز وجود دارد، ولی آنچه حایز اهمیت است، دامنه حجیت خبر واحد است که هم به لحاظ خصوصیات مخبر و هم متعلق خبر، از طیفهای متعددی برخوردار است. در محدودترین و ضیقترین شکل، فقط خبر واحد عادل معتبر شمرده میشود، اما در دیدگاهی دیگر، خبر واحد ثقه نیز پذیرفته میشود. در نگاهی موسع، اساساً نگاه به خود خبر است تا مخبر. بر این اساس، مهم موثوق بودن خود خبر است، هرچند که گوینده، ثقه نباشد. البته ثقه بودن مخبر، خود یکی از عوامل موثوق بودن خبر به شمار میرود. در این نگاه، سند از محوریت خارج شده و خبر، کانون تحلیل و بررسی و موضوع رد و اثبات تلقی میشود. بنابراین، مرسل بودن خبر نمیتواند دلیل بر بیاعتنایی به آن و در نتیجه خروج آن از گردونه استنباط قلمداد شود.
علاوه بر گسترده و یا محدود بودن دامنه خبرهای قابل انتساب، نوع متعلق خبر نیز یکی از عوامل تأثیرگذار بر امکان انتساب و یا عدم انتساب تلقی میشود. این قاعده که در اصطلاح اصولیون «تسامح در ادله سنن» میباشد، بیانگر این نکته است که در صورت غیر الزامی بودن مجموعه توصیهها و دستورها، نیاز چندانی به اعمال قواعد و تطبیق معیارهای تنگنظرانه مربوط به قواعد الزامی نیست. به همین دلیل، احتمال صدور آن نیز برای عمل به آن کفایت میکند. به عبارت دیگر، خبر یا حامل گزاره دستوری، ارزشی و توصیه است و یا منع از عمل به قاعدهای. در صورت اول، انجام دادن این دستور، با امید به احتمال صدور این خبر کفایت میکند. در صورت دوم نیز اصل ضرورت ترک دستور منهیعنه از اساس منتفی است. در صورت ترک هم نه فقط محذوری متوجه مکلف نیست، بلکه امید دستیابی به ثواب نیز دور از ذهن نیست.
در هر صورت، بعد از فراغت از اصل انتساب، نوبت به تحلیل و تفسیر متن میرسد. تفسیر و فهم استظهاری از متون دینی، مراحل متعددی دارد که برخی از آنها عبارت است از:
1. فهم معجمی و لغوی مفردات کلام متکلم.
2. فهم جمله در پرتو فهم ساختار و نحوه ترکیب.
3. فهم ساختار کل متن و تأثیر آن بر فهم کلام متکلم.
3. روش استنتاجی
الف. تعریف
از دیگر روشهای استنباط و تولید دانش اسلامی، روش استنتاجی است. روش استنتاجی عبارت است از: سیر از مقدمات به نتایج از طریق ترکیب مبانی متخذ از آیات و روایات و ترکیب آنها در قالبهای مختلف استدلال منطقی برای دست یابی به نتایج متناسب با مقدمات. در این روش، ابتدا مبانی از متون و منابع استخراج میشود و سپس از طریق ترکیب مقدمات، گزاره مورد نظر،استخراج میگردد.
ب. فرایند
- استخراج مبانی به روش استظهاری از کتاب و سنت و طبقهبندی آنها در دو نوعِ مبنائی اصلی و مبنایی فرعی؛
- طرح مسئله و عرضه آن به مبانی استخراج شده؛
- شناسایی مبانی متناسب با مسئله؛
- تبیین و استخراج نتایج از طریق ترکیب مبانی.
4. تلفیق روش استنتاجی با رویکرد نظاممند برای طراحی نظام تعلیم و تربیت
الف. تعریف رویکرد تجزیهای و نظاممند
یکی از رویکردهای مهم در تحلیل نظام تعلیم و تربیت، رویکرد سیستمی است (دوبروکسی، 2004: 108 - 109؛ پیبیت، 2012: 1310). نوع نگرش صاحبنظران نسبت به ماهیت تعلیم و تربیت، از سیر تحول خاصی در طول تاریخ برخوردار بوده است. مهمترین این رویکردها، رویکرد سیستمی است (اسچنونیگر، 2005: 1 - 2). «سازمان یک کل واحد است و از اجزای منظم و متقابلاً کنشمندی ساخته شده است. از این رو، سازمان به واقع یک سیستم است، منتها سیستم از نوع خاصی که آن را سیستم متضمن مقصود یا هدفمند مینامند، سیستمی که در پی وصول به هدفی است» (علاقهبند، 1385: 148).
از روش تجزیهای با عناوینی چون «اتمیسم»،1 «عنصرگرایی»2 و «تجزیهگرایی»3 نیز یاد شده است. در این روش ابتدا با تجزیه واقعیت به عناصر تشکیلدهنده آن، به بررسی موردی و جزئی آن عناصر میپردازند. سپس با پرداختن به تحلیل روابط بین عناصر، در پی کشف مهمترین عوامل تأثیرگذار برمیآیند. تجزیه و تحلیل،4 فرایند شکستن موضوعی پیچیده یا مادهای به اجزای کوچکتر برای کسب فهم بهتری از آن است. این روش، در مطالعه ریاضیات و منطق پیش از ارسطو استفاده میشده است؛ هرچند به تازگی مفهومی رسمی شده است.
از شیوه تحلیل نظاممند نیز با نامهایی چون «تفکر ارگانیکی»، «کلگرایی» و «نگرش سیستمی» یاد شده است. نظام، کل سازمان یافته مرکب از عناصر متعددی است که آنها را فقط در ارتباط با یکدیگر و بنا بر جایگاهی که در این کل دارند، میتوان تعریف کرد. از نظام، تعاریف متعددی شده است که بررسی آنها خارج از حوصله این نوشتار است و تنها به تعریف مورد نظر از آن بسنده میشود. سیستم عبارت است از: مجموعه عناصری که به شکل اصل و فرع با هدف برآورده کردن هدف یا اهداف مشخصی به شکل منسجم با یکدیگر ترکیب شده است.5
ب. ویژگیهای نظام
با توجه به تعریف بالا میتوان به این واقعیت پی برد که نظام دارای ویژگیهایی است که برخی از آنها، عبارتند از:
یکم. پیوند و رابطه منطقی بین عناصر و اجزا.
نظام، فقط جمع شدن اجزا و عناصر نیست، بلکه باید بین آنها پیوند و رابطهای منطقی یا عملیاتی و کاربردی مشخص وجود داشته باشد. پیوند بین اجزا و عناصر در نظام، از دو دیدگاه قابل بررسی است: یکی از دید پیوند معناشناختی؛ به این معنا که مفاهیم و گزارهها در ارتباط با یکدیگر معنای حقیقی خود را پیدا میکنند. دیگر از نگاه پیوند فرامعنایی و واقعی. مراد از پیوند فرامعنایی این است که نظامهای معرفتی چون در پی تبیین حقایق و ارزشهای بیرونیاند، درستی مفاهیم و گزارههای خود را نسبت به واقعیات عینی ادعا میکنند؛ چراکه پیوند معنایی، ریشه در جهان خارج دارد. در کاربرد نیز گزارههای تجویزی در نظام باید برخوردار از این روابط دوگانه باشند.
دوم. بین اجزا و عناصر نظام رابطه اصل و فرع برقرار است.
مانند رابطه سنخیت بین علت و معلول در نظام فلسفی با اصل قاعده علیت و یا رابطه سایر اجزای نظام هندسی اقلیدسی با قاعده عدم امکان رسم بیش از یک خط موازی از نقطه خارج یک خط و امکان رسم بینهایت خط موازی در هندسه نااقلیدسی و یا ارتباط اصل وحدت خدای متعال با سایر اصول دین.
سوم. بین کلیه عناصر نظام، هماهنگی و سازواری وجود داشته باشد.
کارکرد هر جزء در مجموعه و اثرگذاری آن، وابسته به کارکرد همه اجزا و عناصر میباشد. بنابراین ضعف عملکرد یکی از اجزا در نظامهای مکانیکی، یا غیر فلسفی و نامعقول بودن یکی از اصول در نظامهای معرفتی، اعتبار کل نظام را مخدوش میکند.
چهارم. هریک از عناصر با سه حوزه در ارتباطاند: 1. رابطه تکتک عناصر نسبت به هم؛2. رابطه عناصر با کل مجموعه در جایگاه کل؛3. رابطه آنها با نظامهای بیرون از خود به صورت غیر مستقیم.
پنجم. نظام باید غایتمند و هدفدار باشد.
هر سیستم دارای هدف مشخصی است. که مشخص میکند ویژگیهای سیستم چه باید باشد. هدف باید قابل اندازهگیری و دقیق باشد. نخستین چیزی که در تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم باید مشخص شود، هدف آن است.
ششم. پویایی نظام
نظام در درون خود به صورت پویا عمل میکند، نه پایا و استاتیک. در واقع نظامها تحولپذیرند؛ یعنی ممکن است عناصر آن تغییر کنند و عناصر جدید، جایگزین عناصر پیشین شوند، ولی با وجود این، نظام، خود را حفظ میکند؛ زیرا حالت خودترمیمی درون ساختار وجود دارد.
ج. دلایل ضرورت بهرهگیری از رویکرد نظاممند به توسعه علوم دینی
نظاممندی معارف دینی، مبتنی بر دلایل و مبانی خاصی است که از تبیین آن صرف نظر کرده و تنها به بیان رویکرد نظاممند، مؤلفههای آن و در نهایت شیوه کاربرد آن برای استخراج گزارههای تربیتی بسنده میکنیم.
یکم. ماهیت منسجم و نظاممند دین اسلام
یکی از دلایل مهم رویکرد نظاممند به دین، ماهیت منسجم و نظاممند خود دین اسلام مخصوصا مکتب تشیع است. دین، مجموعهای از قضایا و گزارههای منسجم و به هم وابسته است. بین گزارههای آن رابطهای از نوع اصل و فرع حاکم میباشد. به گونهای که فروع از اصول مرتبط با آن، قابل استنتاج است . این نوع تلقی از دین، امری جدید و نوظهور نیست بلکه به عنوان یک فرهنگ و اعتقاد مرتکز اندیشمندان دینی به شمار میرود. چینش سلسله مراتب گزارههای دین در قالب اعتقادات، اخلاق و احکام و به تعبیر برخی از اندیشمندان، فقه اکبر، فقه اوسط و فقه اصغر، بیانگر تفاوت سطح و جایگاه گزارهها در چارچوب اندیشه دینی میباشد. شکی نیست که گزارههای نظیر توصیه به نماز با گزارهای که با هدف بیان تعداد رکعات نماز میباشد در یک سطح نیست؛ حتی جایگاه توحید با عدل و نبوت با امامت در متن مباحث اعتقادی نیز یکسان نیست.
دوم. تولی حد اکثری دین نسبت به جامعه بشری
از دیگر دلایل ضرورت رویکرد نظاممند به دین، تلقی حد اکثری از نحوه تولی دین نسبت به جامعه بشری است. به عبارت دیگر، با توجه به اینکه دین عهدهدار سرپرستی بشر در همه زمانها و مکانهاست و از سوی دیگر، نسبت به خیلی از موضوعات جدید و نو پدید، نص خاص و گزاره ویژه مرتبط با آن وجود ندارد، در مواجه با مواردی از این دست، یا باید به نبود موضع خاص از سوی دین نسبت به آن تن داد که این به تدریج منجر به رویکرد حد اقلی نسبت به دین خواهد شد (با ظهور روز افزون موضوعات نو ظهور و پذیرش عدم موضع خاص از جانب دین نسبت به آن) و یا با اتخاذ تدبیر معرفتی خاص برای توانمند کردن دین جهت پاسخگویی به آن رو آورد. با توجه به ماهیت نظاممند گزارههای دینی و وجود رابطه اصل و فرع بین آنها و امکان استنتاج گزارههای جدید در پاسخ به مسائل جدید، رویکرد نظاممند به دین، از بهترین راهبردها جهت خروج از بن بست معرفتی جهت پاسخگویی به مسائل جدید و موضوعات نو پدید میباشد.
از مهمترین شئون دین، سرپرستی و تولی جامعه بشری در همه ادوار و مناطق جهان میباشد.از سوی دیگر، عهدهداری تولی بخشی نسبت به حیات بشر و رها کردن سایر ابعاد و یا در برههای خاص از زمان، مستلزم بیاعتنایی به تربیت انسانها و واگذاری ولایت انسانها به عهده دیگری میباشد.لازمه این رویکرد عدم تحقق عبودیت الهی به صورت همهجانبه میباشد. «1. دین برای سرپرستی تکامل در طول تاریخ آمده است، به عبارت دیگر: دین، روشنگر مناسک عبودیت و پرستش است. 2. با اعمال سرپرستی در یک بعد و رها کردن سایر ابعاد یا اعمال سرپرستی در یک مقطع تاریخی و رها کردن مردم در سایر زمانها سرپرستی همه جانبه تاریخی واقع نشده و در بخشی از مسائل یا درمقطعی از زمان، ولایت تکامل به دیگری سپرده میشد و با عهدهگیری بیان مناسک پرستش فردی و رها کردن تعیین مناسک پرستش اجتماعی ـ که اعظم از آن است ـ طریق پرستش هموار نمی گردد. در نتیجه دین باید سرپرستی هر مسئلهای را که عدل و ظلم در آن راه داشته و در سعادت و شقاوت مردم دخیل است به دست گیرد، اعم ازروابط فردی و اجتماعی و مسائل مادی و معنوی؛ هرچند قطعاً این سرپرستی به معنای بیان جزئیات و ذکر مصادیق نیست (رابطه منطقی دین و علوم کاربردی، 131).6
سوم. نظاممندی جهان هستی و تناظر شریعت با عالم تکوین
1. اندیشههای دینی در ارتباط با عالم هستی است. 2. واقعیات عالم هستی و روابط میان آن نظاممند است. 3. چون فهم صحیح و کامل از واقعیت نظاممند تنها به صورت نظاممند امکانپذیر است، در نتیجه طرح صحیح اندیشههای دینی (و توصیف، تبیین و توصیه متناظر با جهان هستی) باید به روش نظاممند باشد.
از سوی دیگر، جهان آفرینش و شریعت، متناظر با یکدیگرند؛ چنانکه هر حقیقتی از جهان آفرینش جلوه و بیانی در شریعت یافته است. به سخن دیگر: میتوان از کناب تکوین و کتاب تشریع چنان سخن گفت که یکی ترجمان دیگری است؛ آن چه در کتاب تکوین با وجود موجودات نگاشته شده، در کتاب تشریع در قالب حروف و کلمات آمده است و نگارنده هر دو کتاب خداوند است. از اینرو، شریعت در بردارنده همه حقایق و حوایج است و همچون دائرة المعارفی است که همه پرسشهای آدمی در آن پاسخی مییابد.
چهارم. نظاممندی واقعیتهای اجتماعی
از دیگر دلایل مهم ضرورت رویکرد نظاممند علوم دینی، نظاممندی واقعیتهای اجتماعی است. اگر چه نهادهای اجتماعی به ظاهر جدا از هم به نظر میرسد، ولی واقعیت آن است که این نوع تلقی بسیار ساده انگارانه و سطحی است. در ورای این تمایز انتزاعی، نوعی به هم پیوستگی درونی و ارتباط متقابل عینی و ارگانیک بین نهادها وجود دارد، به گونهای که اندک تغییری در یک نهاد موجب تغییرات متناسب در سایر عرصهها میشود. حال اگر دین در صدد ایجاد تغییرات در جامعه و هدایت آن به سمت قلههای رشد و کمال میباشد، طرحهای توسعهای آن باید به گونهای باشد که همه نهادها را به صورت متوازن و منسجم در این مسیر سوق دهد؛ وگرنه با ایجاد تغییر در یک حوزه بدون در نظر گرفتن ارتباط این تغییرات در سایر بخشها و پیامدههای مثبت و منفی آن، بیش از آنکه عامل رشد و تکامل جامعه شود بسترساز بحرانهای مهارناپذیر در جامعه خواهد بود.
همانگونه که وجود فیزیکى انسان در قالب یک نظامْ عملکرد دارد و هر تغییر در یکى از اعضا، بر سایر اعضا نیز تأثیر مىنهد، نظام اعتقادى انسان نیز وقتى مبدأ ارزشگذارى ذهنى فرد شده و از درون آن، رفتارهاى انسانى در حوزههاى مختلف ارتباطى نمود مىیابد، مانند یک سیستم عمل مىکند. توضیح اینکه، اگر ارتباطات انسانى در چهار حوزه ارتباط با خالق، ارتباط با طبیعت، ارتباط با خویشتن و ارتباط با دیگر انسانها تقسیمبندى شود، هر باور و اعتقاد نیز در یکى از حوزهها به ارزش و رفتارى متناسب تبدیل مىگردد و بلافاصله سایر ارتباطات سهگانه را متأثر از خود مىسازد. براى مثال، انسانى که به وجود خداوندى قادر و توانا اعتقاد مىیابد، رفتارش با دیگر انسانها که این باور را ندارند، تفاوت بسیار دارد. نیز انسانى که براى خودش ارزشى متعالى قائل است، ارتباطش با خالق نسبت به انسانى که خود را نمىشناسد، بسیار متفاوت است. به موازات این ویژگى در تکتک افراد جامعه، در نظام اجتماعى هر جامعه نیز - که نظامهاى اقتصادى، سیاسى، قضایى، ادارى و... در درون آن با هم در تعاملاند - با کارکرد سیستمى خود، هر تغییر در آن نظام به سایر نظامها نیز منتقل مىشود. مثلاً یک نظام اقتصادى قوى و موفق عامل تقویت نظام سیاسى، و یا یک نظام ادارى کارامد، بسترساز رشد نظام اقتصادى است.از سویى دیگر، تمامى نظامهاى اقتصادى، سیاسى، قضایى، ادارى و... در یک جامعه طراحى مىشود تا در نظامى هدفمند، ارتباطات افراد جامعه با یکدیگر را سامان دهند؛ آن هم از آن رو که زمینهساز پیشرفت کلى جامعه و از سویى باعث آرامش و آسایش افراد گردد. حال وقتى نظام اقتصادى در رابطه افراد سریان مىیابد، این مداخله به گونهاى اجتنابناپذیر بر سایر ارتباطات فرد - ازجمله ارتباط با خالق خویش - اثر مىنهد. از دیگر سو، طراحان تمامى این نظامها نیز به سبب ماهیت انسانى خود، در مراحل تحلیل و ارزیابى این نظامها و بیان پیشنهادهاى اصلاحى متأثر از نظام باورهاى خویش، اعتقادات بنیادین خود را در این پیشنهادهاى اصلاحى دخالت داده، بهتدریج بر باورهاى افراد جامعه چیره مىگردند. درواقع بدینگونه است که مدارهاى تأثیرات متقابل فرد و جامعه و حکومت شکل مىگیرد. اگر این بحث عینى و درعینحال عقلانى، مورد پذیرش قرار گیرد، آشکار مىگردد که اگر از بیرون جامعهاى، نظامهاى اجتماعى تحمیل نشود، مردم آن جامعه متأثر از مجموعه باورهاى بنیادین و اعتقادات پایهاى خود در روندى تکاملى، نظامهاى اقتصادى، ادارى و سیاسى خود را سامان خواهند داد; آنسان که در طول زمان با تغییر باورها و اعتقادات، این نظامها اصلاحات خود را پذیرا مىشوند و روند تکاملى خود را مىیابند.حال اگر اعتقادات پایهاى و اساسى مردم جامعه از دینى الهى ریشه گرفته باشد و جامعه اجازه یابد که بدون نیروى خارجى و به دور از نظامهاى زورمدارانه و استبدادهاى داخلى، مسیر طبیعى خود را بپیماید و مردم نیز اجازه یابند که افراد مورد اعتماد خود را براى ساماندهى امور اجتماعشان برگزینند، مىتوان پذیرفت که در چنین جامعهاى بهتدریج حکومتى مبتنى بر ارزشهاى دینى شکل مىگیرد. از آن سو، اگر مداخلهاى خارجى بخواهد نظامهاى خود را تحمیل کند و جریانهاى مبتنى بر زور یا قومیتهاى جاهلانه - از رهگذر نظامهاى جامعه - باورهاى دیگرى را در مناسبات جامعه تزریق نماید، بسته به میزان تضادى که در درون دو جریان اعتقادى مردم و نهاد تحمیلى به وجود مىآید، درگیرىها و مبارزات آشکار و پنهانى در متن جامعه شکل مىگیرد و بدین رو در روند سازندگى و پیشرفت جامعه اختلال ایجاد مىشود. نکته مهم اینکه، با داشتن نگرشى کلنگر و سیستمى به مسائل جامعه، مىتوان پذیرفت در جامعهاى که باورهاى دینى در بیشتر مردم نقشى تعیینکننده در شکلگیرى ارزشها و هنجارهاى اجتماعى دارد، در عمل نمىتوان دین را از سیاست جدا کرد (بنیانیان، بیتا: 160).
پنجم. نظاممندی رقبای فکری
یکی از دلایل رویکرد نظامند، وجود رقیبهای فکری نظاممند در برابر دین میباشد. به تعبیر بهتر: با توجه به اینکه مکاتب مختلف علوم انسانی در همه شاخههای معرفتی آن، مجموعهای از گزارهای منفرد انباشته نیست، بلکه مجموعه منسجم و نظامندی از گزارههایی است که با سیر و ترتیب مشخصی از مبانی نظریههای اصلی و بنیادی، گزارههای راهبردی و فنون و راهحلهای عملی و جزئی میباشد. به همین دلیل رویکرد گزیشنی در مواجهه با این مجموعه معرفتی و گزینش برخی گزارههای به ظاهر موافق با دین و طرد برخی مسائل متعارض با آن بدون توجه به جایگاه خاص آن مسئله دریافت و مسلم معرفتی خاص آن رشته، تلقی ساده اندیشانهای از ماهیت علوم تجربی اعم از طبیعی و انسانی است.
از سوی دیگر، مواجهه نظام با سیستم معرفتی منسجم رقیب، زمانی امکان پذیر است که فرد هم از یک سیستم معرفتی نظاممند نسبت به دین برخوردار باشد و هم از مهارت ذهنی لازم جهت مواجهه و مقایسه نظاممند هر دو عرضه معرفتی برخوردار باشد. بیتردید اندیشمندیای که نوع معرفت وی نسبت به دین مجموعهای از گزارههای پراکنده و از هم گسیخته باشد، توانایی مواجهه نظاممند مکتب معرفتی منسجم رقیب نخواهد داشت. این تعارض هم شامل گزارههایی است که به صراحت با گزارههای دینی ناسازگارند و هم دربرگیرنده آن دسته از گزارههایی نسبت که به ظاهر سازگار با دین هستند، اما در حقیقت و در نگاه کلان با دین سرناسازگاری دارند. البته کشف این ناسازگاری، زمانی میسر است که نگاه ما به دین نگاه نظاممند و ساختاری و کلان باشد و تنها در چنین نگاهی است که میتوان تعارض واقعی و مکتوم موجود در این گزارهها را با دین کشف کرد.
برای نمونه، اگرچه برخی گزارههای موجود در حقوق بشر با ظاهر دین ناسازگار نیستند، اما با قرار دادن این گزارهها در بافت و ساختار مجموعی گزارههای دینی – مثلاً - تأکید بر حقوق ذاتی انسانها یا آزادی و تساهل با انبوهی از آیات و روایات توافق ظاهری دارد، اما واقعیت آن است که در نظام اندیشه لیبرالی انسان فارغ از دخالت هر موجودی و با توجه به ویژگیهای تکوینی و ذاتی آن از چنین حقوق ذاتی غیر قابل سلب برخوردار میباشد. اما از دیدگاه اسلام حتی حقوق ذاتی نیز اعطایی بوده و خالق انسان، علاوه بر اعطای ویژگیها و صفات ذاتی، حقوقی نیز برای آنها مقرر کرده است.
5. شیوه بهرهگیری از رویکرد نظاممند
الف. استخراج مبانی از منابع دین به صورت مستقیم با روش اجتهادی
نخستین گام در طراحی نظام، استخراج مبانی نظام مسائل از طریق مراجعه مستقیم به منابع استنباط است. در مورد این موضوع، به چند نکته اساسی باید توجه داشت: مبانی، مجموعهای از گزارههای مفروض برای طراحی یک نظام میباشد. این گزارهها بر دو دستهاند: فی حد نفسه بدیهی و بینیاز از اثبات هستند که در این صورت آنها را اصول متعارفه مینامند. اما چنانچه بدیهی نباشند باید به تبیین و اثبات آنها پرداخت. در هر صورت آنچه در مورد مبانی باید مورد توجه قرار داد، تفکیک آنها از نظام و بررسی آنها در مجموعهای جداگانه میباشد. بنابراین عدم تصریح به مبانی و بهرهگیری از آن به صورت ارتکازی از یک طرف موجب ابهام و سردرگمی خواننده میشود و از سوی دیگر زمینه را برای اتخاذ مبانی متعارض فراهم میکند و نتیجه طبیعی چنین روندی، شکلگیری یک نظام ناهماهنگ و ناسازگار میباشد.
در بخش اقسام روش تحقیق اجتهادی گفته شد که در روش تحقیق استنتاجی که راهی برای طراحی نظامها از جمله نظام تعلیم و تربیت اسلامی است، از شیوه قیاسی و در قالب چینش مقدمات در اشکال مختلف استدلال قیاسی به ویژه ترکیب صغری و کبری، استفاده میشود.
مقدمات استدلالهای قیاسی، مخصوصا در کبراهای استدلال، بالاخص در نقطههای آغازین تولید نظام معرفیت، باید مستقیماً از منابع دین، با تأکید ویژه بر روش اجتهاد استظهاری صورت بگیرد. به این ترتیب، این گزارهها باید به صورت مستقیم و بدون آنکه از گزاره دیگری استنتاج شده باشند، از متون وحیانی و با مراجعه آیات و روایات استخراج شده باشد. اگر از گزاره دیگری نیز استخراج شده باشد بیش از یک واسطه نداشته باشد.
از دیگر نکات حائز اهمیت در مبانی نظامها، اشتراکی مبانی نظامهای متنوع دینی است. به عبارت دیگر اغلب خرده نظامهای دینی مانند نظام سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و دیگر نظامهای فرعی مانند نظام مشاوره به لحاظ مبانی از وجوه اشتراک بسیار زیادی برخود دارند. به همین دلیل برای طراحی هریک از این نظامها اغلب مبانی مذکور باید مورد تحلیل و تنقیح قرار گیرد؛ چرا که عدم تحلیل شفاف آنها توانایی طراحی نظام را سلب مینماید و در نهایت به علت شفاف نبودن مفاهیم و عدم اتقان گزارههای موجود در مبانی، محصول به دست آمده ناقص و مبهم میباشد و از مبانی تصوری و تصدیقی کافی برای تبیین، طراحی و اثبات گزاره و ساختار نظام مورد نظر بیبهره خواهد بود. ضرورت تنقیح میانی، زمانی حادتر خواهد بود که عناصر موجود در مبانی از حیث تبین مفهومی و با دلایل اثبات موضوع در معرض اختلاف نظر باشد. در این حالت طراح هر نظامی ابتدا باید مواضع خود را در مورد مبانی به صورت شفاف بیان نماید و آنگاه به طراحی نظام از طریق ترکیب گزارههای مورد قبول خود در حوزه مبانی بپردازد.
ب. ترکیب گزارهها هم سنخ و استخراج نتایج آنها
بعد از استخراج گزارههای اصلی، نوبت به ترکیب گزارهها همسنخ و استخراج نتایج آنها میرسد. این روش که به شیوه استدلال قیاسی و فرضی - استنتاجی موسوم است، به مشابه راهبردی جهت تکثیر گزارهها در راه سازماندهی، تنظیم و جنبش منطقی گزارههای اصلی برای دستیابی به نتایج جدید محسوب میشود. بعد از استخراج گزارههای جدید، نوبت به سازماندهی آنها حول محور واحد میرسد. در مواردی محور واحد از پیش معلوم بوده و مسیر استخراج گزارهها با توجه به سؤال محوری انجام میپذیرد؛ از قبیل استخراج نظام اقتصادی، سیاسی، حقوقی و مشاوره. بدین ترتیب گزارههای تولید شده را میتوان با توجه به ابعاد مباحث مربوط به هر حوزه فکری، تنظیم و بر اساس منطق طراحی نظام آنها را در قالب الگوی منطقی، منظم و مرتب کرد.
در این شیوه ابتدا مجموعه گزارههای بنیادی و اصلی از متون دین استخراج میشود. مهمترین ویژگیهایی که این گزارهها باید داشته باشند، قطعیت، صراحت و پایهای بودن آنهاست. وصف قطعی بودن، ناظر به این واقعیت است که محقق در مقام استناد آنها به دین و وحی هیچ تردیدی به خود راه ندهد.
خصلت اصلی بودن این گزارهها نیز به این نکته اشاره دارد که مفاد این گزارهها کاشف از اساسیترین ارکان و بنیادیترین حقایق دین میباشد. البته مراد ما از اصلی بودن، محدود کردن گزارههای اصلی به اصول دین در احکام و اصطلاح عربی رایج نیست بلکه دامنهای وسیعتر از آن را شامل میشود، ولی با وجود این شامل گزارهای فرعی نمیباشد. صراحت و روشنی این گزارهها نیز زمینهساز نغلتیدن در دام اختلاف نظرها و توجه و تأویلهای محققان میباشد. بعد از استخراج گزارههای اصلی، نوبت به ترکیب گزارههای همسنخ و استخراج نتایج آنها میرسد. این روش که به شیوه استدلال قیاسی و فرضی ـ استنتاجی موسوم است به مثابه راهبردی جهت تکثیر گزارهها در راه سازماندهی، تنظیم و جنبش منطقی گزارههای اصلی برای دستیابی به نتایج جدید محسوب میشود. بعد از استخراج گزارههای جدید، نوبت به سازماندهی آنها حول محور واحد میرسد. در مواردی محور واحد از پیش معلوم بوده و مسیر استخراج گزارهها با توجه به سؤالمحوری انجام میپذیرد؛ از قبیل استخراج نظام اقتصادی، سیاسی، حقوقی و مشاوره بدین ترتیب گزارههای تولید شده را با توجه به ابعاد مباحث مربوط در هر حوزه فکری، میتوان تنظیم و بر اساس منطق طراحی نظام آنها را در قالب الگوی منطقی، منظم و مرتب کرد. بدین ترتیب زمینه برای پاسخگویی انواع سؤالهای جدید و مسائل مستحدثه فراهم میکند.
6. نتیجه
توسعه و بسط معارف اسلامی، چه در عرصههای نوظهور مانند تعلیم و تربیت ـ و یا با قدمت بیشتر ـ مانند اخلاق اسلامی، بازخوانی مجدد روشهای استنباط را امری ضروری و اجتنابناپذیر کرده است. این بازخوانی و غنیسازی مبانی روششناختی بسط اندیشه دینی، میباید با حفظ اصالت و محوریت روش تولید اندیشه دینی اصیل یعنی روش اجتهادی باشد. چون تنها راه جواز استناد بک آموزه به دین از یک سو و ارائه آن به جامعه برای عمل به آن(جواز فتوا)، منوط به عبور موفق یک گزاره از صافی روش اجتهادی میباشد. با توجه به این نکته کلیدی، در این مقاله، ابتدا به تبیین ماهیت اجتهاد و مؤلفههای آن، سپس به تبیین اقسام روش اجتهادی پرداخته شد. محور اساسی این مقاله، تأکید بر ضرورت بهرهگیری از روش اجتهادی در شکلهای مختلف آن و اشراب رویکرد نظاممند در بهرهگیری از آنها میباشد. هرچند روش اجتهاد استنتاجی، سنخیت بیشتری با رویکرد نظاممند دارد، ولی روش استظهاری نیز در موقعیتهای متناسب با آن، باید مورد استفاده قرار گیرد. آنچه که بهرهگیری از رویکرد نظاممند را دو چندان میکند، تلاش برای طراحی نظام تعلیم و تربیت اسلامی است؛ دستیابی به آن عملاً ممکن نیست.
پینوشتها
................................................................................................................
1. Atomism.
2. Elementalism.
3. Reductionism.
4. Analysis
5. ر.ک: تعریفهای مختلفی از سیستم ارائه شده است: سیستم عبارت است از: مجموعهای عناصر مرتبط با یکدیگر (هاری و بیت، 1981: 29). «مجموعهای از گزارهها که در یک پیوند متقابل و متوازن به تفسیر هماهنگ از مجموعهای از اشیا یا پدیدهها میپردازد و آدمی را به موضعگیری سازگار و هدفمند دعوت میکند»؛ «منظومهای از عناصر و اجزای مرتبط و در حال واکنش متقابل که یک کل واحد را به وجود میآورند»؛ «مجموع عناصر دارای کنش و واکنش»؛ «مجموعه هدفها همراه با روابط میان هدفها و میان خواص آنها» (فرشاد، 362: 9؛ دوران، دانیل، 1370: 14؛ سبحانی، آقابابایی، 1385: 55 ـ 67؛ عالم، 1373: 149).
6. دین، مجموعهای از عناصر و گزارههای بههمپیوسته و نظاممند است. 2. این عناصر و اجزا تابع اهداف دین هستند و هدفگرایی آن به این عناصر شکل میدهد و ساختار ارتباطی آنها با یکدیگر را تعیین میکند. 3. اتحاد مبدأ پیدایش دین با مبدأ پیدایش هستی، پل ارتباطی دین با واقعیتها است و بر این اساس، برنامههای دین جلوههایی از معادلات واقعی است و برنامههای دین، مدل کردن واقعیتهاست. 4. دین ، اهداف و برنامههای خود را اولویتبندی میکند. 5. برنامههای دین در فرایندی پیوسته، مستمر و تدریجی تحقق مییابد (واسطی، بیتا: 33/ 226).
کتابنامه
................................................................................................................
بهبهانی، وحید، الفوائد الحائریة، قم، مجمع الفکر الإسلامی، 1415ق.
پورموسوی، سید محمدعلی، تشیع و دوران نظامسازی مذهبی و سیاسی (از زمان شکلگیری تا پایان دوره اول خلافت عباسی)، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی»، سال بیستم، شماره 2، 1395.
پیروزمند، علی رضا، مردمسالاری دینی: میثاقی با امام جامعه - نظامسازی مبتنی بر مردم سالاری دینی، سوره اندیشه، بهمن و اسفند، شماره 56 و 57، 1390.
حلى، علامه حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، مبادی الوصول إلى علم الأصول، قم، المطبعة العلمیة، 1404ق.
خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و یکم، ۱۳۷۷.
خراسانى، محمدکاظم، کفایة الأصول، قم، مؤسسه آل البیت^، 1407ق.
خمینی، روحالله، تهذیب الاصول، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1382.
خویى، سید ابوالقاسم، مصباح الأصول، قم، کتابفروشى داورى، چاپ پنجم، 1417ق.
دوران، دانیل، نظریه سیستمها، مترجم: محمد یمنی، تهران، شرکت انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370.
رضاییمنش، بهروز؛ بابایی مجرد، حسین، معناشناسی نظامسازی و روششناسی کشف نظام از منابع دینی، قبسات»، شماره 76 علمی - پژوهشی/ISC، 1394.
رضائیان، علی، تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1377.
سبحانی، محمدتقی، آقابابایی، اسماعیل، الگوی جامع شخصیت زن مسلمان، قم، دفتر مطالعات و تحیقیقات زنان، 1385.
صحاف کاشانی، علی، جایگاه امامت در نظام اندیشه اسلامی سفینه، شماره 16، 1386.
صدر، سید محمد، فقه استدلالى و قواعد فقهى، قم، دار الأضواء للطباعة و النشر و التوزیع، بیتا.
طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، العدة فی أصول الفقه، قم، چاپخانه ستاره، 1417ق.
عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، 1373.
عاملى، جمالالدین حسن بن زینالدین، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، قم، مؤسسة الفقه للطباعة و النشر، 1418ق.
عبدالحسینزاده، محمد؛ بابایی مجرد، حسین، کشف و فهم الزامات و بایستههای نظامسازی قرآنی در جامعه اسلامی، حکومت اسلامی، تابستان، شماره 84، 1396.
علاقهبند، علی، مبانی نظری و اصول مدیریت آموزشی، تهران، نشر روان، 1385.
علیاکبری بابوکانی، احسان؛ طباطبایی، سید محمد صادق؛ آهنگری، احسان، بازکاوی جایگاه منطقه الفراغ در نظامسازی فقهی با تأکید بر آرای شهید صدر، فقه و مبانی حقوق اسلامی، بهار و تابستان، سال پنجاهم، شماره 1، 1396.
عینیزاده (موحد)، محمد؛ مودب، سیدرضا، «نظامسازی» در نگاه تفسیری آیتالله خامنهای، مطالعات قرآن و حدیث، پاییز و زمستان، شماره 21، 1396.
غروى، محمدحسین، نهایة الدرایة، انتشارات سید الشهداء×، 1374.
غنوی، امیر، درآمدی بر فقه الاخلاق، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1393.
فاضل تونی، ملا عبدالله، الوافیة فی الأصول، مجمع الفکر الإسلامی، 1415ق.
فرشاد، مهدی، نگرش سیستمی، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1362.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، بیتا.
نبوی، سید عباس، فقه، زمان و نظامسازی کیهان اندیشه، مرداد و شهریور، شماره 67، 1375.
پورموسوی، سید محمدعلی، تشیع و دوران نظام سازی مذهبی و سیاسی )از زمان شکلگیری تا پایان دور ه اول خالفت
عباسی(، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسالمی«، سال بیستم، شماره 2 ،1395.
پیروزمند، علی رضا، مردم ساالری دینی: میثاقی با امام جامعه - نظام سازی مبتنی بر مردم ساالری دینی، سوره اندیشه، بهمن و
اسفند، شماره 56 و 57 ،1390.
حلی، عالمه حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، مباد ی الوصول إلی علم األصول، قم، المطبعة العلمیة، 1404ق.
خامنهای، سید علی، طرح کلی اندیشه اسالمی در قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسالمی، چاپ بیست و یکم، ۱۳۷۷.
خراسانی، محمدکاظم، کفایة األصول، قم، مؤسسه آل البیت^، 1407ق.
خمینی، روحالله، تهذیب االصول، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1382.
خو یی، سید ابوالقاسم، مصباح األصول، قم، کتابفروشی داوری، چاپ پنجم، 1417ق.
دوران، دانیل، نظ ریه سیستمها، مترجم: محمد یمنی، تهران ، شرکت انتشارات و آموزش انقالب اسالمی، 1370.
رضاییمنش، بهروز؛ بابایی مجرد، حسین، معناشناسی نظام سازی و روش شناسی کشف نظام از منابع دینی، قبسات«، شماره 76
علمی - پژوهشی/ISC ،1394.
رضائیان، علی، تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم، تهران، سازمان مطالعه و تدو ین کتب علوم انسانی دانشگاهها )سمت(، 1377.
سبحانی، محمدتقی، آقابابایی، اسماعیل، الگوی جامع شخصیت زن مسلمان، قم، دفتر مطالعات و تحیقیقات زنان، 1385 .
صحاف کاشانی، علی، جایگاه امامت در نظام اندیشه اسالمی سفینه، شماره 16 ،1386.
صدر، سید محمد، فقه استداللی و قواعد فقهی ، قم، دار األضواء للطباعة و النشر و التوزیع ، بی تا.
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، العدة فی أصول الفقه، قم، چاپخانه ستاره ، 1417ق.
عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی ، 1373 .
عاملی، جمالالدین حسن بن زینالدین، معالم الدین و مالذ المجتهدین، قم، مؤسسة الفقه للطباعة و النشر، 1418ق.
عبدالحسینزاده، محمد؛ بابایی مجرد، حسین، کشف و فهم الزامات و بایستههای نظام سازی قرآنی در جامعه اسالمی،
حکومت اسالمی، تابستان، شماره 84 ،1396.
عالقهبند، علی، مبانی نظری و اصول مدی ریت آموزشی، تهران، نشر روان، 1385.
علیاکبری بابوکانی، احسان؛ طباطبایی، سید محمد صادق؛ آهنگری، احسان، بازکاوی جایگاه منطقه الفراغ در نظام سازی فقهی
با ت أکید بر آرای شهید صدر، فقه و مبانی حقوق اسالمی، بهار و تابستان، سال پنجاهم، شماره 1 ،1396.
عینیزاده )موحد(، محمد؛ مودب، سیدرضا، »نظام سازی« در نگاه تفسیری آیتالله خامنهای، مطالعات قرآن و حدیث، پاییز و
زمستان، شماره 21 ،1396.
غروی، محمدحسین، نهایة الدرایة، انتشارات سید الشهداء×، 1374.
غنوی، امیر، درآمدی بر فقه االخالق، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسالمی، 1393.
فاضل تونی، مال عبدالله، الو افیة فی األصول، مجمع الفکر اإلسالمی، 1415ق.
فرشاد، مهدی، نگرش سیستمی ، تهران ، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1362 .
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، بیتا.
نبوی، سید عباس، فقه، زمان و نظام سازی کیهان اندیشه، مرداد و شهریور، شماره 67 ،1375.