نویسندگان
1 استاد درس خارج حوزه علمیه قم (www.eshragh-erfan.com).
2 دانشجوی دکتری فقه تربیتی (نویسنده مسئول) (tagimehri@gmail.com).
چکیده
در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، مربیان با اصول و روشهای مختلفی میتوانند ارزشها را انتقال داده و نهادینه نمایند. یکی از مسائل مهم در این عرصه، مدارا و رفتار نرم و ملایم از سوی والدین است. اهمیت این مسئله زمانی دوچندان خواهد شد که والدین به جهت مسئولیت وجوبی خویش در امور عبادی فرزندان، به تربیت آنها همت گمارند. بررسی روش مدارا در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی و تعیین مرزهای کاربست آن، میتواند با نگاههای روانشناسانه، جامعهشناسانه، فلسفی و... و نیز رویکرد اسلامی بررسی شود. پژوهش پیشرو به این موضوع از منظر فقه اسلامی پرداخته است. بررسیها نشان میدهد که تکلیف تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، برای والدین واجب بوده و نیز کاربست روش الزام و اجبار در این باره جایز است، ولی با توجه به تفاوتهای فردی فرزندان و آسیبهای احتمالی در آموزش و پرورش، رفق و مدارا از رجحان مؤکدی برخوردار است. البته مدارا در مقاطعی از تربیت ارزشها، ممنوع بوده یا حداقل مطلوبیت ندارد و در مقابل، مؤاخذه و توبیخ متربیان واجب میباشد؛ چنانکه تنبیه نیز در مواردی جایز میباشد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Investigating the role of tolerance in the education of religious values with a jurisprudential approach *
نویسنده [English]
- Taghi Mehri Remi 2
1
2 PhD student in educational jurisprudence
چکیده[1]
در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، مربیان با اصول و روشهای مختلفی میتوانند ارزشها را انتقال داده و نهادینه نمایند. یکی از مسائل مهم در این عرصه، مدارا و رفتار نرم و ملایم از سوی والدین است. اهمیت این مسئله زمانی دوچندان خواهد شد که والدین به جهت مسئولیت وجوبی خویش در امور عبادی فرزندان، به تربیت آنها همت گمارند. بررسی روش مدارا در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی و تعیین مرزهای کاربست آن، میتواند با نگاههای روانشناسانه، جامعهشناسانه، فلسفی و... و نیز رویکرد اسلامی بررسی شود. پژوهش پیشرو به این موضوع از منظر فقه اسلامی پرداخته است. بررسیها نشان میدهد که تکلیف تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، برای والدین واجب بوده و نیز کاربست روش الزام و اجبار در این باره جایز است، ولی با توجه به تفاوتهای فردی فرزندان و آسیبهای احتمالی در آموزش و پرورش، رفق و مدارا از رجحان مؤکدی برخوردار است. البته مدارا در مقاطعی از تربیت ارزشها، ممنوع بوده یا حداقل مطلوبیت ندارد و در مقابل، مؤاخذه و توبیخ متربیان واجب میباشد؛ چنانکه تنبیه نیز در مواردی جایز میباشد.
کلیدواژهها: مدارا، فرزندپروری، تعلیم و تربیت ارزشها، فقه تربیتی، تربیت عبادی.
مقدمه
گرایش «تعلیم و تربیت ارزشها»،1 یکی از عرصههای جدید در حوزه علوم تربیتی به شمار میرود که به دلیل اهمیت چیستی و چگونگی ارزشها و نیز التزام و پایبندی بدانها به عنوان حوزه مطالعاتی ویژه مورد بررسی قرار میگیرد. در گرایش فوق، ارزشها از سوی معلّمان، مورد شناسائی و در معرض انتقال به متعلمان قرار میگیرند. علاوه بر آن، مربی تلاش میکند تا ارزشهای گوناگون را در متربیان بازپروری و درونی سازد؛ به گونهای که افراد بر مدار ارزشها، به ویژه ارزشهای عبادی، تربیت یافته و بدانها میل و گرایش پیدا کنند. برای اینکه فرایند مذکور در تعلیم و تربیت ارزشها بهدرستی تحقق یابد، رعایت اصول و کاربست روشهای مناسب ضروری به نظر میرسد. بدیهی است که به هر میزان عناصر آموزش و پرورش ارزشها در جای خود به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفته و با دلایل استوار به اثبات برسد، به همان اندازه، تعلیم و تربیت ارزشهای مبتنی بر آن در عمل به هدف خود نزدیکتر خواهد شد. آموزش و پرورش ارزشها میتواند با به کارگیری هریک از اصول و روشهای تربیتی سامان یابد؛ در این میان، یکی از اصول و روشهایی که در هنجاری نمودن رفتارهای متربیان نقش بسزایی دارد و نیز به عنوان یک عنصر مهم در تعلیم و تربیت ارزشها تأثیرگذار میباشد، مُدارا است. مدارا در یک تعریف بدین معناست: مربی با متربیان خود به گونهای رفتار نماید که آنان را با نرمی و ملاطفت، بدون اینکه کمترین مشکل و سختی را احساس کنند، به سوی اهداف تربیتی مورد نظر هدایت کند (داودی، 1383: 260). بر اساس ادله، پدر و مادر در مورد آموزش ارزشهای عبادی به اولاد در مقطع پیش از سنین بلوغ، علیرغم عدم تکلیف فرزندان، وظیفه الزامی دارند. همچنین روشهای سلبی مانند «توبیخ» و «تنبیه» در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی تجویز شده است تا شاید به کارگیری مدارا و رفق را در ساحت تربیتی مذکور دچار محدودیت نماید. بنابراین سؤال مهم این است که با توجه به مسؤلیت وجوبی والدین در آموزش و پرورش ارزشهای عبادی و نیز ورود عناوینی همچون «مؤاخذه» و «ضرب» در متون روایی، آیا کاربست مدارا محدود میباشد؟ در مقابل، میزان به کارگیری شدت و قاطعیت در عمل یا الزام و اجبار در تربیت ارزشهای عبادی چیست؟ و در نهایت، حکم مدارا از نظر شرع مقدس اسلام در تعلیم و تربیت اینگونه ارزشها، وجوبی است یا رجحانی؟
پژوهش حاضر بر مبنای روش استنادی و تحلیلی (با تأکید بر روششناسی استنباطی و فقهی)، مدارا را به عنوان یکی از رفتارهای اختیاری والدین مورد بررسی قرار داده و بر این مبنا سعی کرده است تا حکم فقهی آن را در تعلیم و تربیت نماز و روزه به عنوان دو ارزش مهم عبادی استنباط نماید.
1. مفهومشناسی
الف. مدارا
واژه «مُدارا» تباری عربی داشته و از مصدر باب مفاعله است. این واژه، به معنای «به نرمی رفتار نمودن» و از ماده «د ر ی» یا «د ر أ» اشتقاق یافته است (فیومی، 1414: 2/ 194). ماده «دری» به معنای شناختی است که با نوعی حیله و از راه مقدماتی پنهان و غیرمعمول به دست میآید (راغب اصفهانی، 1412: 1/ 312). عبارت «مداراتُ الناس» از ماده «دَرَی» گرفته شده و به معنای «ملاینت، حسن معاشرت با مردم و نیز تحملشان تا از فرد متنفر نگردند» آمده است (ابن اثیر، 1367: 2/ 115). ماده «درأ» به معنای «دفع کردن» میباشد (فراهیدی، 1410: 8/ 60) و مفهوم مدارا در این ماده به معنای «پرهیز و احتیاط از شر دیگری» است.
چنانکه ملاحظه میشود، واژه «مدارا» در هر دو ریشه به معنای «برخورد نرم» است (جوهری، 1410: 6/ 2335). بر این اساس، مدارا اگر از ماده «دری» باشد با معنای اصلی آن در «دریْتُ الظبیَ» تناسب دارد. گویی انسان با برخورد ملایم، طرف مقابل را جذب خود نموده و در کمند محبت خویش گرفتار میسازد؛ اگر از «درأ» مشتق شده باشد به این مناسبت است که آدمی با رفتار نرم خویش، به گونهای از دیگری پرهیز و احتیاط نموده و بدی او را از خود دفع مینماید (ابن منظور، 1414: 14/ 255).
مدارا با واژه «رفق» متناظر و قریب المعنی است. این واژه در معنای «نرمخو و سازگار در مقام عمل؛ نرمی و لطافت در انجام کارها؛ ملاطفت در مقابل خشونت» آمده است (فراهیدی، همان: 5/ 149). بنابراین در مقابل واژه رفق، واژه «عَنف» به معنای خشونت است (جوهرى، همان: 4/ 1482). مقابل دوم این کلمه، واژه «خَرق» به معنای «ارعاب و دهشت» است (فیومی، همان: 2/ 233). معنای دو واژه «رفق» و «مدارا» بسیار بههم نزدیک است، اما موارد کاربرد آنها در زبان عربی، به ویژه در احادیث، متفاوت است. «رفق» غالباً درباره موافقان و دوستان، و حداکثر غیر مخالفان استفاده میشود؛ در حالیکه واژه «مدارا»، بهلحاظ اینکه معنای «پرهیز و احتیاط» در آن نهفته است، عمدتاً در مورد دشمنان و مخالفان اسلام کاربرد دارد.2 البته گاه این دو واژه در معنایی وسیعتر به کار میروند که شامل هر دو معنای رفق و مدارا میگردد.3 امروزه دو کلمه مورد نظر در زبان فارسی مترادف هم هستند و به صورت ترکیبی و با یکدیگر به کار میروند. شایان ذکر است مدارا مترادفات دیگری از قبیل «لین، تسهیل، تیسیر و تسامح دارد که به جهت اختصار از بررسی آنها صرف نظر میکنیم.
در بررسی واژه مدارا در کتب لغوی گفته شد که مدارا عبارت است از: «برخورد ملایم یا نرمخویی در رفتار». با توجه به نتیجه مذکور، میتوان دریافت که در مقابل مدارا، خشونت و تندی قرار دارد؛ چنانکه این معنا در مقابل واژه رفق نیز وجود دارد. از اینرو، مدارا را باید اینگونه تعریف نمود: «نرمخویی و ملاطفت در برخورد و رفتار غیرخشونتآمیز و غیردهشتآور».
اما در تعیین اصل یا روش بودن مدارا میتوان گفت: اگر مدارا بیانکننده نحوهای از وجود و چگونگی فعالیتهای تربیتی باشد، اصل تربیتی به شمار میآید (اعرافی، 1391: 1/ 153). برای نمونه، در روش امر و نهی، مدارا کیفیت نرم بودن اعمال این روش را توصیه مینماید. از سوی دیگر، اگر در مفهوم مدارا، خود رفتار و عمل بیرونی مربی لحاظ گردد، در این صورت مدارا روش تربیتی خواهد بود. بنابراین مدارا از یک منظر روش تربیتی است و از منظر دیگر، در زمره اصول تربیتی جای میگیرد.
ب. تعلیم و تربیت ارزشها
«تعلیم و تربیت ارزشها» نخستین بار به عنوان یک گرایش تخصصی در فرهنگ و اندیشه غرب مطرح گردید. این مفهوم، همواره با توجه به روشها و رویکردهایی که در زمینه تعلیم و تربیت وجود داشته، تعریف گردیده است. برای نمونه، بِک در بحث امکان تمایز بین دو مقوله «اخلاقیات» و «ارزشها»، تعلیم و تربیت ارزشها را چنین تعریف میکند: «این گرایش به تدریس و آموزش ارزشهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی و زیباییشناختی و دیگر انواع ارزشها میپردازد و رسالت اصلی آن تبیین ارزشهاست» (سجادی، 1379: 3/ 144). سیرهای تعلیم و تربیت ارزشها را مساوی با تربیت مذهبی گرفته و آن را به فعالیتهایی که موجب پرورش ایمان در افراد میشود، تعریف کردهاند؛ به خصوص فعالیتهایی که به آشنا کردن کودکان و جوانان با هستههای اصلی معرفت به ایمان و عقاید دینی، سنت و اعمال دینی و مسائل اخلاقی توجه ویژه دارد (سجادی، همان: 3/ 149).
در دهههای اخیر کارشناسان و پژوهشگران تربیتی ترجیح میدهند تا واژه «تعلیم و تربیت ارزشها» را به جای یا همراه با واژه «تربیت اخلاقی» به کار برند (شاملی، 1379: 2/ 27). یکی از اینگونه کاربردها، از این قرار است: تعلیم و تربیت اخلاقی و ارزشی به چیزی اطلاق میشود که مدارس و دیگر نهادهای آموزشی برای کمک به افراد جهت تفکر در مورد مسائل مربوط به درستی و نادرستی امور و در پی آن تمایل به خوب بودن اجتماعی و نیز کمک به آنها جهت رفتار به روش و منش اخلاقی و ارزشی انجام میدهند (سجادی، همان: 3/ 148). اما در مقابل، برخی این رشته را مستقل از سایر رشتههای تربیتی، از جمله تعلیم و تربیت اخلاقی، معرفی کرده و تعریف ویژهای برای آن بیان نمودهاند و معتقدند که بین رویکرد تعلیم و تربیت ارزشها و رویکرد تربیت اخلاقی و تربیت دینی تفاوت عمده وجود دارد (رهنمائی، 1391: 179/ 4). مقصود از تعلیم و تربیت ارزشها، تعیین چیستی ارزشهای مثبت یا منفی است و اینکه چگونه باید تعریف و ارزشگذاری شوند تا در نهایت، از یکدیگر متمایز گردیده و مورد بازشناسی و بازپروری قرار گیرند. همچنین در مقایسه تعلیم و تربیت ارزشها با گرایش تربیت دینی و تربیت اخلاقی باید گفت: نگاه استقلالی در تربیت اخلاقی و تربیت دینی بر متربیان اخلاق و دین است و توجه به ارزشهای اخلاقی و دینی امری ثانوی و تبعی به شمار میآید، ولی در تعلیم و تربیت ارزشها تمرکز اصلی بر خود ارزشها است و تربیت انسانهای ارزشباور و ارزشمدار نسبت به آموزش خود ارزشها جنبه ثانوی داشته و برایند تعلیم و تربیت ارزشها محسوب میگردند(همان: 179/ 4).
بنابراین مقصود از تعلیم و تربیت ارزشها در نوشتار حاضر، عبارت است از: «آموزش چیستی و چگونگی ارزشها به منظور پرورش انسانی ارزشمدار و ملتزم». با توجه به مفهوم انقیاد و خضوع که در معنای لغوی عبادت وجود دارد (ازهری، بیتا، 2/ 140)، «تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی» بدین معنا است: «آموزش چیستی و چگونگی ارزشها، به ویژه عبادات، و تلاش برای نهادینه کردن ارزشهای عبادی در متربی به منظور التزام و تعهد به تکالیف و مناسک».
ج. پیشینه
درباره پیشینه پژوهش باید یادآور شد که فقط جناب استاد اعرافی ضمن بحث اصول و روشهای ساحت تربیت خانوادگی، با توجه به اصل رعایت توان و ظرفیت متربی و نیز اصل عدم تحمیل مافوق طاقت او، یکی از روشهای مورد استفاده در این اصول را روش رفق و مدارا دانسته و به بررسی فقهی برخی از روایات موجود در این زمینه پرداخته است (اعرافی، 1390: 13)؛ غیر از این مورد، در حد اطلاع، پژوهش مستقلی با روششناسی اجتهادی درباره پژوهش حاضر انجام نشده است. اما در مورد مدارا در تعلیم و تربیت، به عنوان پیشینه عام، نظرات متفاوتی از سوی اندیشمندان در طول تاریخ اندیشههای تربیتی مطرح شده است. برخی بر نرمش، محبت و مهربانی به متربیان در تعلیم و تربیت تأکید داشته، و چه بسا اعطای آزادی به آنها را اساس تربیت میدانند. در همین راستا، عدهای با سختگیری و الزام در تربیت مخالفند. در مقابل، برخی دیگر اولویت دادن در استفاده از روشهای سهلگیرانه را نفی نموده و رسیدن به اهداف تربیت را در قاطعیت و به کارگیری الزام در تربیت امکانپذیر میدانند (مهری، 1393: 38).
رفق و مدارا به طور کلی در اسلام مطرح بوده است، به گونهای که قابسی، حُسن رعایت معلم و رفق و مدارای او نسبت به کودکان را از جمله وظایف معلم بر میشمارد (حجتی،1380: 688). همچنین ابن جماعه کنانی، ضمن بحث «آداب معلم در ارتباط با شاگرد» در شمار نهمین ادب میگوید: زمانی که شاگرد فوق طاقت و تحملش در تحصیل گام بردارد، معلم او را به مدارا با خود توصیه نماید (ساکت، 1388: 537). شهید ثانی یکی از آداب معلم در امر تدریس را مدارا در کیفیت خطابات و شنیدن پرسشهای آنان میداند (شهید ثانی، 1384: 97). خسرو باقری، در بحث آسیبشناسی تعلیم و تربیت، سهلگیری در امر تربیت را بهترین راه حل برای به دام نیفتادن در دو طیف کمالگرایی غیر واقعبینانه و سهلانگاری میداند؛ زیرا در این روش، هم به ظرفیتهای متربی توجه میشود و هم ضمن حفظ ضوابط و معیارها افراد از بیمبالاتی و خمودی پرهیز داده میشوند (باقری، 1384: 2/ 293). ساجدی نرمخویی و برخورد عطوفتآمیز مربی در مواجهه با متربیان را یکی از راههای برون رفت از آسیبهای احتمالی تعلیم و تربیت میداند (ساجدی، 1384: 327). حاجی دهآبادی، رفق و مدارا را از روشهای تمهیدی در تعلیم و تربیت بیان میکند (حاجیآبادی، 1377: 147). حسینیزاده در این رابطه میگوید: باید کاری کرد که کودک با میل، رغبت و شوق، پذیرای تربیت و خواسته مربی باشد، نه اینکه از مربی و والدین رمیده و فراری شود. لذا با کودک باید راه رفاقت و نرمخویی و ملاطفت را در پیش گرفت، نه خشونت و سختگیری (حسینیزاده، 1384: 144).
در مغربزمین بحثهای مشابهی در این باره صورت گرفته است؛ چنانکه در زمینه سبکهای فرزندپروری، سه نوع سبک «مستبد»، «سهلگیرانه» و «مساواتطلب» مطرح شده است (مک گراو، 1382: 143). همچنین در زمینه الگوهای تربیتی، چهار الگو وجود دارد:
الف. الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت و سختگیری؛
ب. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت؛
ج. الگوی تربیتی مبتنی بر عدم محبت و عدم قاطعیت؛
د. الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و قاطعیت (پل هاک، 1386: 60). بر این اساس، کودک در عین اینکه تربیت میشود، مورد مهر و محبت و مدارا نیز واقع میشود. در میان تحقیقات انجام شده، نتایج تحقیقات بامریند، نشان داده است که فرزندان والدین مهربان و گرم، کارآمد و متکی به خود هستند، و والدینی که بیش از حد بر فرزندان خود تسلط دارند، اولادشان از احساس امنیت و اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند، و والدین سهلگیر فرزندانی بار میآورند که از لحاظ خویشتنداری در سطح پایین هستد (کلانتری و همکاران، 1384: 68 - 59). نتایج مطالعات برونشتاین، نشان داده است که بین شیوههای فرزندپروری گرم و حمایت کننده و رفتار خودابرازی کودک، رابطه وجود دارد (همان). همچنین، در مطالعات خود درباره خانوادههای کودکان بیشفعال نتیجه گرفته است که این کودکان دارای پدران سختگیر و محدودکننده و مادرانی بودند که نسبت به سایر مادران، از تنبیه بدنی بیشتری استفاده میکردند (همان).
2. ادله
چهار دلیل در این بخش مطرح میشود که دو دلیل اول به کاربست مدارا در آموزش و پرورش ارزشهای عبادی و دلیلهای بعدی در راستای پرسش از امکان محدودیت در به کارگیری مدارا در آموزش اینگونه ارزشها ارائه میگردد.4
الف. آموزش نماز و روزه در کودکی
دلیل پیشرو، مدارا در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی را از راه اصل تربیتی «رعایت توان متربی» به سامان میرساند. ابتدا لازم است نسبت بین «مدارا» و «رعایت توان متربی» روشن گردد. در صفحات قبل، مدارا را به معنای رفتار نرم و برخورد ملاطفتآمیز دانستیم و واژه «توان» در کتب لغت به معنای قدرت آمده است (راغب اصفهانی، همان: 1/ 657). بنابراین عناوین فوق به لحاظ لغوی، از دو معنای متفاوت برخوردارند. اما در تحلیل مفهومی این عناوین، نکاتی مد نظر است: انسانها دارای ظرفیتهای وجودی متفاوت و تفاوتهای فردی بر هستند. بنابراین تواناییهای بشر چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ نوعی، گوناگون و دارای شدت و ضعف است. با این توضیح، رعایت توان متربی بدین معناست: مربی تکالیفی را که قرار است به متربی محوّل نماید، ظرفیت و توان (اعم از جسمی و عقلی) او را در نظر گیرد. استفاده از رفق و مدارا در تعلیم و تربیت، نوعی در نظر گرفتن توان متربی است. ازاینرو، مدارا مصداقی از اصل رعایت توان متربی خواهد بود. از سوی دیگر، باید توجه داشت که ملاحظه توان متربی فقط با کاربست مدارا تحقق نمییابد، بلکه روشهای ایجابی دیگری نیز میتوانند مصداق رعایت توان متربی باشند. بنابراین نسبت بین مدارا و رعایت توان متربی، عام و خاص مطلق است.
پس از تبیین مفاهیم، به بررسی دلیل میپردازیم؛ قابل توجه است که روایات مورد اشاره به قرینه عنوان «صلاة و صوم» اختصاص به تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی خواهند داشت.
صحیحه حلبی5
عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ× قَالَ: إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیانَنَا بِالصَّلَاه إِذَا کَانُوا بَنِی خَمْسِ سِنِینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلَاة إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ وَ نَحْنُ نَأْمُرُ صِبْیانَنَا بِالصَّوْمِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِیامِ الْیوْمِ إِنْ کَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّى یتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَ یطِیقُوهُ فَمُرُوا صِبْیانَکُمْ إِذَا کَانُوا بَنِی تِسْعِ سِنِینَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِیامِ الْیوْمِ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا (کلینی، همان: 3/ 409)؛ امام کاظم× میفرماید: ما کودکانمان را در پنج سالگی به نماز امر میکنیم، پس شما کودکانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید؛ ما کودکانمان را در هفت سالگی به روزه امر میکنیم به اندازهای که توان دارند، تا نیمه روز یا بیشتر یا کمتر و زمانی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غلبه کرد، افطار میکنند تا به روزه عادت کنند و طاقت بیاورند؛ پس شما هم کودکانتان را در نه سالگی به روزه امر نمایید تا مقداری که میتوانند و زمانی که تشنگی بر آنان غلبه کرد، افطار نمایند.
روایت فوق، مربوط به مهمترین آموزههای تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، یعنی نماز و روزه، است که والدین به عنوان مخاطبان اصلی آن، مُلزم گردیدند تا به فرزندان خود در عمل به این ارزشها دستور دهند. کلمه «مُروا» در این روایت، چه از لحاظ ماده و چه از لحاظ صیغه، دلالت بر وجوب میکند. این کلمه در روایت حاضر، آموزش نماز را در هفت سالگی و آموزش روزه را در نُه سالگی بر پدر و مادر، به عنوان اولین مربیان کودک، واجب کرده است. به عبارت دیگر: انجام این دو فریضه بر کودک نابالغ استحباب دارد، ولی تکلیف آموزش نماز و روزه به فرزند بر والدین واجب میباشد. شایان ذکر است که تکلیف «امر نمودن به آموزههای عبادی»، مستلزم آموزش و آشناسازی کودک با نماز و روزه نیز میباشد.
بنابراین حدیث امام کاظم× در مورد وجوب تربیت ارزشهای عبادی است، ولی همانطور که مشاهده میشود امام× در فراز پایانی روایت، آموزش این ارزشها را با ملاحظه میزان توانایی و طاقت کودکان واجب میکند (فَمُرُوا ... مَا اسْتَطَاعُوا)؛ چنانکه استفاده از واژه «أطاقوا» در جمله پیشین نیز بر همین مطلب تأکید دارد (بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِیامِ الْیوْمِ إِنْ کَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ).
روایت مورد بحث، به طور مستقیم اشاره به مراعات توان متربیان از سوی والدین نکرده است، ولی از آنجا که تکلیف وجوبی والدین را بسته به میزان تابآوری فرزندان دانسته، بهدلالت التزامی، رجحان مراعات ظرفیت و توان آنان را از سوی والدین مد نظر دارد. البته به دلیل اینکه در ضمن یک تکلیف وجوبی به این مسئله اشاره شده، استحباب مؤکد خواهد داشت.
مناقشه
سخن از واجب شدن تربیت ارزشهای عبادی توسط شرع مقدس و نیز فرمان مستقیم به والدین مبنی بر «امر» به کودکان در انجام عبادات، ممکن است این تلقی را بهوجود آورد که ملاک و معیار در آموزش نماز و روزه باید الزام، قاطعیت و شدت عمل باشد. لذا والدین باید به هر شکل ممکن، گرچه با زور و اجبار، فرزندان خویش را به امور عبادی ملتزم نمایند.
پاسخ
در جواب این اشکال به تبیین سه نکته میپردازیم:
اولاً: مفهوم الزام که در واژه «مروا» تجلی یافته، دارای مراتب تشکیکی است (اعرافی، 1393: 39). مرتبه شدید الزام (اجبار) و همچنین مرتبه متوسط و شدید «اکراه» در تقابل با رعایت توان متربی و نیز استفاده از روشهای نرم است، ولی مرتبه خفیف الزام، یعنی الزام قولی (امر و نهی) که در اینجا مصداق پیدا کرده است، با نظرداشت توان متربی و همچنین رفق و مدارا قابل جمع میباشد. لذا الزام قولی افراد به انجام عملی با مراعات کردن توان ایشان و مدارا در همان عمل منافات ندارد.
ثانیاً: موضوع محوری در این روایت، اصل تربیتی «وجوب تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی» است، ولی ذیل آن، بهدلالت التزامی، به اصلی رجحانی به نام «رعایت توان متربی» توجه داده شده است (فَمُرُوا ... مَا اسْتَطَاعُوا). بنابراین روایت فوق بهخوبی نشان میدهد که ضمن امر نمودن فرزندان به نماز و روزه، نرمش و مدارا با آنان و نیز ملاحظه توان متربیان مورد توجه قرار گیرد.
ثالثاً: علت اینگونه اقدامات تربیتی (آموزش نماز و روزه در سنین کودکی) به تصریح روایت، عادت کردن و تابآوردن کودکان است (حَتَّى یتَعَوَّدُوا ... وَ یطِیقُوهُ). بنابراین، جدیت و قاطعیت بیحساب، به گونهای که نتیجه عکس را به دنبال داشته باشد و یا موجبات بیمیلی کودکان نسبت به انجام عبادات را فراهم آورد، وجهی ندارد. البته جدیت در آموزش و پرورش ارزشهای عبادی به معنای محافظت و استمرار والدین بر وظیفه خویش، همراه با ملاحظه قدرت و تواناییهای فرزندان، امر درستی است که فلسفه دستور «امر» به نماز را توجیه میکند. علاوه بر آن، مراعات توان متربیان، هرگز بدین معنا نیست که والدین به دلیل پایین بودن سن فرزندشان، در تکلیف وجوبی خویش سهل انگاری نمایند.
شایان ذکر است که رعایت ظرفیت و توان متربی در روایت مورد بحث، در بخش آموزش روزه ذکر گردید، ولی به نظر میرسد این مسئله اختصاص به روزه نداشته باشد؛ چرا که اولاً: با الغای خصوصیت میتوان به آموزش نماز تسری داد. ثانیاً: در روایات دیگر، واژههایی همچون «أطاقوا» درباره امر به نماز نیز آمده است (مجلسی، همان: 85/ 134).
صحیحه محمد بن مسلم6
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا× فِی الصَّبِی مَتَى یصَلِّی فَقَالَ: إِذَا عَقَلَ الصَّلَاه قُلْتُ مَتَى یعْقِلُ الصَّلَاه وَ تَجِبُ عَلَیهِ قَالَ لِسِتِّ سِنِینَ (حر عاملی، 1389: 4/ 18)؛ از امام باقر یا امام صادق‘ پرسیده شد که کودک در چه سنی باید نماز بخواند، فرمود: زمانی که نماز را بفهمد. راوی دوباره پرسید: در چه سنی نماز را می فهمد و بر آن واجب می شود، فرمود: در شش سالگی.
روایت بالا، سن شش سالگی را زمان وجوب نماز برای کودک معرفی مینماید، اما روشن است که نماز بر کودک شش ساله واجب نیست، لذا عبارت «یجب» به معنای استحباب خواهد بود. همچنین روایت فوق، به دلالت التزامی، وظیفه آموزش نماز از سوی والدین و آشناسازی مفاهیم آن را مورد تأکید قرار میدهد. بنابراین امام× آموزش نماز در شش سالگی را مشروط به توان عقلی کودک میداند؛ و این اشتراط به دلالت التزامی، اشاره به رجحان مؤکد رعایت توان متربی در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی دارد.
روایت امام باقر×
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی× أَنَّهُ قَالَ: یؤْمَرُ الصِّبْیانُ بِالصَّلَاه إِذَا عَقَلُوهَا وَ أَطَاقُوهَا فَقِیلَ لَهُ وَ مَتَى یکُونُ ذَلِکَ قَالَ إِذَا کَانُوا أَبْنَاءَ سِتِّ سِنِینَ (مغربى، 1385: 1/ 194)؛ امام باقر× میفرماید: طفل به نماز امر میشود زمانی که نماز را درک کند و طاقت بیاورد. گفته شد: فهم نماز چه زمانی است؟ امام فرمود: زمانی که فرزندان شش ساله باشند.
این روایت سند ندارد، اما در آن تکلیف وجوبی امر به نماز، علاوه بر توان عقلی، به توان جسمی کودکان نیز مشروط گردیده است. در حقیقت، امام باقر× در این روایت، کیفیت و کمیت امر مذکور را بسته به میزان طاقت و توانایی متربیان دانسته و هفت سالگی را به عنوان سن اجرای تکلیف آموزش ارزشهای عبادی قرار میدهد.
ب. سیره معصومان^
روایت ذیل، سیره امام سجاد× را نسبت به برخورد نرم و ملاطفتگونه در خواندن نماز متذکر میشود؛ هرچند سیره دلالت بر جواز دارد. در این صورت، دلیل پیشرو توان استدلال برای موضوع نوشتار حاضر را نخواهد داشت، مگر اینکه در این سیره بتوان قرینهای بر بیش از جواز یافت.
عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ× أَنَّهُ کَانَ یأْمُرُ مَنْ عِنْدَهُ مِنَ الصِّبْیانِ بِأَنْ یصَلُّوا الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ هُوَ أَخَفُّ عَلَیهِمْ وَ أَجْدَرُ أَنْ یسَارِعُوا إِلَیهَا وَ لَا یضَیعُوهَا وَ لَا ینَامُوا عَنْهَا ... (مجلسی، همان: 85/ 133)؛ امام سجاد× همیشه به فرزندانی که در نزدشان بودند، امر میکرد تا نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء را در یک زمان بخوانند. از ایشان در مورد اینکار پرسیده شد، فرمود: اینکار موجب تخفیف بر آنان و تسریع بهسوی نماز میگردد و نماز را ضایع نکرده و خواب نمیمانند... .
روایت فوق معتبر نیست، چون محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری در مجامع رجالی توصیف ندارد. این روایت، بیانگر سیره امام سجاد× در امر کودکان به جمع بین صلاتین (ظهر و عصر، مغرب و عشاء) است؛ در حالیکه میدانیم بزرگسالان این چهار وقت را جداگانه میخواندند. در حقیقت، سیره مذکور به این مطلب اشاره دارد که معصومان^ در عادت دادن متربیان به نماز، سخت نمیگرفتند و رعایت بسیاری از آداب و مستحبات را از ایشان طلب نمیکردند.
چنانکه اشاره شد، سیره بیش از جواز و اباحه را افاده نمیکند، ولی با توجه به عبارت «کَانَ یأْمُرُ»، که دلالت بر استمرار دارد، میتوان نتیجه گرفت که امر کردن کودکان به جمع خواندن دو نماز، مستحب و راجح است. با اثبات استحباب امر کردن کودکان به جمع بین دو نماز، به طریق اولی امر کودکان به خواندن نماز، مستحب خواهد بود.
همانطور که ملاحظه میشود، حضرت در تعلیل دستور خود مبنی بر باهم خواندن دو نماز، تخفیف و نوعی راحتی بر متربیان را مورد توجه قرار داده است. بنابراین امر به جمع نمازها و همچنین تعلیل مذکور، بهروشنی دلالت بر رجحان مؤکد رفق و مدارا در تربیت ارزشهای عبادی دارد. قابل توجه است که این سیره درباره مدارا در تکالیف الزامی است، ولی از طریق فحوا و اولویت، در تکالیف غیر الزامی نیز جریان دارد.
تخفیف و آسانگیری بر متربیان در نماز جماعت نیز مشاهده میشود؛ پیامبر اکرم| نماز جماعت را با مدارا و رعایت حال متربیان و نمازگزاران برگزار مینمود7 (حر عاملی، همان: 8/420). علاوه بر آن، معصومان^ به آثار و پیامدهای تربیتی اختلاف سِنّی افراد در تربیت ارزشهای دینی توجه داشتند و میان کودکان و بزرگسالان تفاوت قائل شده، از هر یک انتظارات خاصی داشتند.8
اما در روایات علاوه بر عنوان «امر» به نماز و روزه، مفاهیم دیگری همچون «مؤاخذه» و «ضربِ» برای نماز وجود دارد. در مفهومشناسی مدارا گفته شد که یکی از پایههای تعریف این واژه، رفتار غیر تهدیدآمیز و غیر خشونتآمیز است. در اینجا ممکن است ادعا شود که عنوان مؤاخذه نوعی رفتار تهدیدآمیز است. ازاینرو، این عنوان با مفهوم مدارا در تقابل بوده و در موارد دستور به مؤاخذه افراد، مدارا معنا ندارد. از سوی دیگر، کاربری دو مفهوم فوق در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی ممکن است اینگونه تلقی گردد که در سنین بازخواست و تنبیه، رفق و مدارا مطلوبیت ندارد و در آن مقطع، ملاک و معیار باید سختگیری و شدت عمل هر چه بیشتر نسبت به فرزندان باشد. لذا این تلقی، منجر به محدودیت در شمول مدارا خواهد گردید. در ذیل، به بررسی ادعاهای بالا و روایات مربوط به آن مفاهیم میپردازیم.
ج. روایات «مؤاخذه»
در این قسمت، روایات مربوط به عنوان بالا بررسی و مداقه شده و سپس نقد میشود.
صحیحه معاویه بن وهب9
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× فِی کَمْ یؤْخَذُ الصَّبِی بِالصَّلَاةِ فَقَالَ فِیمَا بَینَ سَبْعِ سِنِینَ وَ سِتِّ سِنِینَ قُلْتُ فِی کَمْ یؤْخَذُ بِالصِّیامِ قَالَ فِیمَا بَینَ خَمْسَ عَشْرَةَ أَوْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ إِنْ صَامَ قَبْلَ ذَلِکَ فَدَعْهُ فَقَدْ صَامَ ابْنِی فُلَانٌ قَبْلَ ذَلِکَ وَ تَرَکْتُهُ (حر عاملی، همان: 4/ 18؛ طوسى، 1390: 1/ 409)؛ از امام صادق× پرسیده شد: در چه سنی کودک برای نماز مواخذه شود؟ فرمود: بین شش تا هفت سالگی. راوی در مورد روزه نیز پرسید، فرمود: چهارده یا پانزده سالگی، و اگر پیش از آن روزه گرفته او را رها کند. فرزندم فلانی، در پیش از این سن روزه گرفته بود و من رهایش کردم [و به روزه امر و مواخذه نکردم].
صحیحه احمد بزنطی10
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا× قَالَ: یؤْخَذُ الْغُلَامُ بِالصَّلَاةِ وَ هُوَ ابْنُ سَبْعِ سِنِینَ ... (حر عاملی، همان: 20/ 229)؛ امام رضا× فرمود: کودک در هفت سالگی باید در مورد نماز مؤاخذه شود و لازم نیست در این سن، زنان نامحرم مویشان را از وی بپوشانند تا اینکه محتلم شود.
حدیث اربعمأئه11
وَ فِی الْخِصَالِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِی عَنْ عَلِی× فِی حَدِیثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ قَالَ (النبی): «عَلِّمُوا صِبْیانَکُمُ الصَّلَاةَ وَ خُذُوهُمْ بِهَا إِذَا بَلَغُوا ثَمَانِی سِنِینَ (حر عاملی، همان: 4/ 20)؛ امام علی× از پیامبر اکرم| نقل کرده که فرمودند: به کودکانتان نماز را بیاموزید و در هشت سالگی برای نماز آنها را مؤاخذه نمایید.
ماده «أخذ» به معنای گرفتن (فراهیدی، همان: 4/ 298)، و واژه «مؤاخذه» در عبارت «اَخذَه بِذنبِهِ» به معنای عقاب کردن، مجازات نمودن و تنبیه کردن به کار رفته است (ابن اثیر، 1367: 1/ 28). برخی از معانی مؤاخذه در زبان فارسی عبارتند از: بازخواست، عقوبت، پرسش عتابآمیز از کسی در مورد گناهش، تنبیه کردن، تعزیر، ملامت کردن و توبیخ کردن (دهخدا، 1377: 14/ 21727).
عبارت «یؤْخَذُ بِالصَّلَاةِ ...» در دو صحیحه اول، جمله خبریه در مقام انشا است که میتوان از آن حکم الزامی را برداشت نمود؛ چرا که دلالت اینگونه جملات بر وجوب، آکد و بلیغتر از جملات انشائی میباشد. البته اینکه گفته شود تکلیف نداشتن صبی نسبت به نماز قرینه است بر اینکه ظاهر عبارت فوق کنار گذاشته شده و روایت حمل بر استحباب گردد،12 صحیح نیست؛ زیرا مکلف نبودن صبی، منافاتی با وظیفه الزامی والدین مبنی بر مؤاخذه وی به خاطر نماز و روزه ندارد. تنها مطلبی که با توجه به مکلف نبودن صبی میتوان گفت این است که حکم مستفاد از آیه، تکلیفی دائمی و مستمر نخواهد بود؛ یعنی لازم نیست که والدین نسبت به تکتک نمازها کودک را مؤاخذه کنند، بلکه مؤاخذه فیالجمله کافی است. در حقیقت، تکلیف الزامی والدین مبنی بر وجوب مؤاخذه کودکان در زمینه نماز، به جهت تمرین و عادت کودکان نسبت به نماز خواندن صادر شده است. فضای روایت اول و سوم نشان میدهد که مخاطب اصلی، والدین - و احتمالاً جد و جده- هستند؛ ولی کاربری کلمه «غلام» در روایت دوم، تکلیف را به بیرون از فضای خانواده هم تسری میدهد. واژه «صبی و صبیان» در روایت اول و سوم شامل دختر نیز میشود؛ زیرا اولاً: واژه مذکور در این روایات، در مقابل واژه «صبیه» به کار نرفته و ثانیاً: میتوان الغای خصوصیت نمود.
شایان ذکر است اختلاف سن مؤاخذه در روایات فوق، ممکن است به جهت مراتب موضوع یا مراتب حکم باشد. به عبارت دیگر: در سنین شش و هفت سالگی، مرتبه پایین مؤاخذه (مثلاً ابراز ناراحتی و یا سؤال کردن) و هفت سالگی، مرتبه میانی (توبیخ و...) و هشت سالگی، مرتبه شدید آن مقصود است. یا اینکه منظور از مؤاخذه در سن اول، استحباب آن و در سن دوم، استحباب مؤکد و در سن سوم، وجوب مؤاخذه باشد.
نقد و بررسی دلیل
درباره عنوان مؤاخذه و روایات مربوط به آن، باید گفت:
اولاً: عقاب مراتبی دارد که از علایم اشارهای و گفتاری شروع شده تا مراتب بالاتر آن یعنی تنبیه را شامل میشود. البته قدر متیقن از این روایات، مراتب اولیه بازخواست است.
ثانیاً: در تحلیل مفهوم مدارا گفته شد که در مقابل این مفهوم، تندی و خشونت قرار دارد. با توجه به مراتب مؤاخذه، به طور حتم مراتب اولیه آن، مقابل مدارا نیست، ولی هرگاه مراتب بالای به کارگیری مؤاخذه قصد گردد، به معنای مقابل واژه مدارا نزدیکتر خواهد شد.
ثالثاً: در دلیل اول این نوشتار (امر به نماز و روزه) از والدین خواسته شده که در ضمن انجام تکلیف آموزش و امر به ارزشهای عبادی، توان و ظرفیت متربیان را در نظر گرفته و با آنها مدارا نمایند. کاربست عنوان مؤاخذه در روایات فوق بدین دلیل است که امر پیشینِ والدین در تحریک متربی به انجام تکلیف و نیز نرمخویی و مدارا در این باره مؤثر واقع نشد، لذا دستور به بازخواست وی صادر گردید. به عبارت دیگر: انجام ارزشهای عبادی بر فرزند واجب نیست، حتی در شکل تمرینی نیز بدان گردن ننهاده است. لذا نسبت به ترک آن در زمان پسین مؤاخذه انجام میگیرد.
از آنجا که ظهور مؤاخذه را در مراتب اولیه آن دانستیم و اینکه بازخواست فی الجمله کافی است، روشن میشود که عنوان مؤاخذه در این دسته از روایات، نه مفهوماً و نه حکماً تعارضی با اصل تربیتی مدارا ندارد، بلکه رفق و ملاطفت با متربیان در موارد بازخواست نیز جریان دارد. بنابراین عمومیت اصل مذکور و حکم استحباب تأکیدی آن همچنان باقی است. به عبارت دیگر: بازخواست والدین از فرزندان وظیفه الزامی است، ولی کاربست عنوان مؤاخذه در روایات هرگز بدین معنا نیست که در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی نباید مدارا کرد، بلکه در سنین و مراحل خاصی از تربیت، باید متربی را به دلیل ترک عمل عبادی مورد نظر، توبیخ و مؤاخذه نمود.
د. روایات «ضرب»
مدلول برخی از روایات این است که باید کودکان را به جهت ترک نماز تنبیه نمود. این روایات که در بین آنها سند معتبری یافت نمیشود، در ادامه مورد بررسی قرار میگیرند.
روایت راوندی
السَّیدُ فَضْلُ اللَّهِ الرَّاوَنْدِی فِی نَوَادِرِهِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ× قَالَ: قَالَ عَلِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «مُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا أَبْنَاءَ سِتِّ سِنِینَ وَ اضْرِبُوهُمْ إِذَا کَانُوا أَبْنَاءَ سَبْعِ سِنِینَ... (نورى، 1408: 3/ 19)؛ فرزندانتان را زمانیکه شش ساله شدند به نماز امر کنید و وقتیکه هفت ساله شدند بزنید.
روایت دوم رواندی
نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِی، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ× قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ| مُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا أَبْنَاءَ سَبْعِ سِنِینَ وَ اضْرِبُوهُمْ إِذَا کَانُوا أَبْنَاءَ تِسْعِ سِنِینَ (مجلسى، همان: 85/ 132)؛ کودکانتان را در هفت سالگی، امر به نماز و در نه سالگی تنبیه کنید.
روایت عوالی
عَوَالِی اللئالی، عَنِ النَّبِی| قَالَ: مُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا بَلَغُوا سَبْعاً وَ اضْرِبُوهُمْ عَلَیهَا إِذَا بَلَغُوا تِسْعاً ... (نورى، همان: 3/ 19 و احسایی، 1405:1/ 252)؛ امر به نماز در ابتدای هفت سالگی و سن ضرب در ابتدای نه سالگی باشد.
روایت پیامبر اکرم|: رُوِی عَنِ النَّبِی| أَنَّهُ قَالَ: «مُرُوهُمْ بِالصَّلَاةِ وَ هُمْ أَبْنَاءُ سَبْعٍ وَ اضْرِبُوهُمْ عَلَیهَا وَ هُمْ أَبْنَاءُ عَشْرٍ» (مجلسى، همان: 85/ 133).
کتاب نوادر و عوالی اللئالی به لحاظ سندی اعتبار ندارند و روایت آخر، مقطوعه است. برخی از احادیث فوق، والدین را در هفت سالگیِ کودک مجاز به تنبیه دانسته و برخی دیگر ابتدای نه سالگی را تجویز کردهاند، در روایتی جواز تنبیه در نه سالگی صادر شده و در نهایت، حدیثی دیگر ده سالگی را ملاک و معیار ضرب متربیان دانسته است. از این روایات استفاده میشود که پیش از هفت سالگی، تنبیه بدنی جایز نیست و در ده سالگی هم امر و هم مؤاخذه و هم تنبیه جایز است.
اما فتاوایی که در باب حکم فقهی تنبیه بدنی بر نماز، وجود دارد به اختصار در این مجال بیان میگردد: تنبیه بدنی، نباید به حد وجوب دیه برسد13 و نباید جای آن سرخ، کبود یا سیاه شود؛ اما در مورد تعداد ضربات برخی فتوا دادهاند که «فقط میتوان او را پنج تا شش ضربه آرام زد» (گلپایگانی، 1409: 3/ 267) و برخی دیگر، فرمودهاند: «ظاهر این است که تأدیب کودک بستگی به نظر شخص تأدیبکننده و ولیّ طفل دارد، گاهی مصلحت اقتضای بیش از ده ضربه و گاهی اقتضای کمتر از آن را دارد، نباید از آنچه مصلحت اقتضا میکند و نیز از مقدار تعزیر شخص بالغ، تجاوز کرد...» (خمینی، بیتا: 2/ 477).
نقد و بررسی دلیل
عبارت «وَاضْرِبُوهُمْ» به معنای لزوم و وجوب نیست، بلکه امر بعد از توهّم حظر است که ترخیص را افاده میکند؛ چنانکه قاعده «ضمّ احادیث ضعاف» نیز جواز ضرب را ثابت مینماید.14 عنوان ضرب، مرتبه بالای قاطعیت را در تربیت مطرح میکند، ولی از آنجا که روایات مربوط به ضرب، الزامی را ثابت نمیکند، مانع حکم رجحانی رفق و مدارا در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی نیست. البته اگر سند روایات صحیح بود بیتردید، آغاز ده سالگی به عنوان سن لزوم ضرب کودکان به سبب ترک نماز تلقی گشته و مدارا ممنوع میشد.
نتیجه
1. رفق و مدارا در تعلیم و تربیت، از رجحان مطلق برخوردار است و گستره آن، ساحت تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی را دربرمیگیرد؛ با توجه به حکم وجوبی تربیت ارزشهای عبادی، اهمیت و ضرورت این اصل دو چندان گشته و از حکم استحباب تؤکد برخوردار میشود.
2. از فحوای دلیل اول که رجحان مؤکد مدارا را در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی بر دوش والدین مینهد، میتوان این رجحان را در تربیت ارزشهای اعتقادی نیز نتیجه گرفت. تقریر این دلیل بدین صورت است که وقتی والدین در مورد نماز و روزه فرزندان در دوران پیش از بلوغ و حتی از سن تمییز، تکالیف الزامی بر عهده دارند، به طریق اولویت و یا از باب مقدمه، نسبت به آموزش و پرورش ارزشهای اعتقادی آنان وظیفه داشته و رفق و مدارای با اولاد، مستحب خواهد بود.
3. مطابق پژوهش پیشرو، کاربست مدارا در مقاطعی از تربیت ارزشهای عبادی ممنوع بوده یا حداقل مطلوبیت ندارد و در مقابل، مؤاخذه و توبیخ متربیان واجب میباشد؛ چنانکه تنبیه نیز در مواردی جایز شمرده است. شایان ذکر است که این حکم در عادتیابی و پایبندی آنها به ارزشها مفید میباشد.
4. سنین مختلف آموزش نماز و روزه در روایات، دلالت بر تفاوتهای فردی، فرهنگی و جغرافیایی متربیان دارد. لذا باید در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی کودکان مدارا کرد.
5. حکم رجحانی مدارا، در تثبیت ارزشها در فرزندان مؤثر بوده و از سوی دیگر، مانع از تحکم و شدت در مراحل اولیه تربیت ارزشها میگردد. ناگفته نماند استحباب مؤکد رفق و مدارا فقط در تعلیم و تربیت ارزشهای عبادیِ واجب نیست، بلکه در عبادات مستحب نیز جریان دارد.
6. تکلیف تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی، برای آمادگی متربی در انجام ارزشها و فرایض دینی در سنین بالاتر است؛ اما این اقدامات تمهیدی و تربیتی نباید دستمایه تحکم و سختگیری با متربی قرار گیرید، بلکه برای دستیابی به اهداف مدنظر، رفق و مدارای با آنها مد نظر است.
7. رجحان رفق و مدارا با جواز الزام در تربیت دینی و بلکه با وجوب آن در مراحلی از تربیت ـ همچون تعلیم و تربیت ارزشهای عبادی ـ قابل جمع است. به بیان دیگر: نرمش و ملاطفت در رفتار با مکلف شدن والدین به تربیت ارزشهای عبادی، به دلیل اینکه تکلیفی را برای متربی به دنبال ندارد، نه تنها تعارضی نداشته بلکه به والدین توصیه مؤکد شده است که ضمن پرداختن به تکلیف واجب تربیت ارزشهای عبادی، رفق و مدارای با متربیان را در نظر گیرند.
8. رفق و مدارا با متربی هرگز به معنای چشمپوشی و یا به تأخیر انداختن وظیفه تعلیم ارزشهای عبادی نیست. به عبارت دیگر، توجیهاتی از قبیل اینکه فرزندان فعلاً در سنین کودکی و یا در ابتدای نوجوانی و جوانی قرار دارند، نمیتواند مَهملی برای اهمالکاری و سهلانگاری والدین در تربیت ارزشهای عبادی باشد. چنین نگرش و عملی، علاوه بر اینکه ضایع کردن دستور واجب شرع تلقی میگردد، ظلمی است که در حق فرزندان روا داشته میشود.
پینوشتها
................................................................................................................
1. Values Education
2. «لاتحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم» کلینی، 1365: 8/ 334. «و أمّا المخالفون فیکلّمهم بالمداراه» (مجلسی، 1404: 75/ 401).
3. «أمرنی ربّی بمداراة الناس» کلینی، همان: 3/ 179.
4. رجحان مطلق مدارا توسط نگارنده در نوشتار دیگری به اثبات رسیده است. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: «مدارا و حدود کاربست آن در تعلیم و تربیت ارزشها؛ از منظر فقه اسلامی»، پایاننامه ارشد، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی &.
5. راویان این زنجیره سندی همگی توثیق دارند و محمد بن أبیعمیر زیاد و حماد بن عثمان ناب نیز از اصحاب اجماع شمرده میشوند (نجاشی، 1407: 260 و 231؛ کشی، 1348: 556 و 375).
6. زنجیره سند روایت، امامی هستند (نجاشی، همان: 349 و 298).
7. عَنِ ابْنِ سِنَانٍ یعْنِی عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ| الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَخَفَّفَ الصَّلَاةَ فِی الرَّکْعَتَینِ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لَهُ النَّاسُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَحَدَثَ فِی الصَّلَاةِ شَیءٌ قَالَ وَ مَا ذَاکَ قَالُوا خَفَّفْتَ فِی الرَّکْعَتَینِ الْأَخِیرَتَینِ فَقَالَ لَهُمْ: أَ وَ مَا سَمِعْتُمْ صُرَاخَ الصَّبِی (حر عاملی، همان: 8/ 420). إنی لأقوم إلى الصلاة وأنا أرید أن أطول فیها، فأسمع بکاء الصبی فأتجوز فی صلاتی کراهیة أن أشق على أمه (متقی هندی، 1409: 7/ 597؛ ابن حنبل، 1420: 28/ 298).
8. عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ× وَ أَنَا شَابٌّ فَوَصَفَ لِی التَّطَوُّعَ وَ الصَّوْمَ فَرَأَى ثِقْلَ ذَلِکَ فِی وَجْهِی فَقَالَ لِی إِنَّ هَذَا لَیسَ کَالْفَرِیضَةِ مَنْ تَرَکَهَا هَلَکَ إِنَّمَا هُوَ التَّطَوُّعُ إِنْ شُغِلْتَ عَنْهُ أَوْ تَرَکْتَهُ قَضَیتَه(کلینی، همان: 3/ 442). این سیره به روشنی بیانگر آن است که امام× از زراره جوان انجام همه مستحبات را به صورت پیوسته و مداوم انتظار ندارد، اما بر حمّاد سالخورده – که عمرش را در اسلام گذرانده - سخت میگیرد (همان: 311) و انتظار دارد نماز واجب را با را عایت تمام شرایط و مستحبات و آداب آن انجام دهد. البته چنانکه علامه مجلسی در توضیح روایت گفتهاند از نحوه نماز امام× پیداست که مراد ایشان این نیست که نماز حمّاد نادرست بوده، بلکه مقصود این است که وی نماز را با رعایت آداب و مستحبات آن نخوانده است.
9. همۀ راویان، امامی و ثقه هستند (طوسی، 1381: 361؛ نجاشی، همان: 412 و 143).
10. اسناد این روایت، امامی هستند. احمد بن محمد بن ابینصر بزنطی، فردی ثقه است (نجاشی، همان: 75؛ طوسی، همان: 351) و از اصحاب اجماع به شمار میرود (کشی، همان: 556).
11. این روایت که به «حَدِیثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ» شهرت یافته، حاوی حدود چهارصد وصیت پیامبر اکرم| به امام علی× است و سند معتبری ندارد.
12. برخی همچون مرحوم شیخ طوسی، پس از ذکر این روایت و چند روایت دیگر آنها را دال بر استحباب میدانند: «فَالْوَجْهُ فِی هَذِهِ الْأَخْبَارِ أَنْ نَحْمِلَهَا عَلَى ضَرْبٍ مِنَ الِاسْتِحْبَابِ وَ النَّدْبِ وَ التَّأْدِیبِ وَ ... .» (طوسی، 1390: 1/ 409).
13. «در تمرین دادن کودک به نماز اگر لازم باشد به مقداری که دیه واجب نشود، می توان او را زد» (گلپایگانی، 1409: 3/ 266).
14. برای اطلاع از شرایط استفاده از قاعده ضمّ احادیث (ر.ک: اعرافی، 1391: 1/ 65).
کتابنامه
................................................................................................................
ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1367.
ابن حنبل، احمد، تحقیق شعیب الارنووط و آخرون، مسند، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1420ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
احسائی، ابن ابیجمهور، محمد بن علی، عوالی اللئالی العزیزیة، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.
ازهری، محمد ابن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
اعرافی، علیرضا، احکام تربیت فرزند، قم، مؤسسه فرهنگی هنری اشراق و عرفان، 1393.
ـــــــــ، فقه تربیتی، قم، مؤسسه فرهنگی هنری اشراق و عرفان، 1391.
ـــــــــ، 89، 90، 91، متن درسهای خارج فقه تربیتی، قم، موسسه اشراق و عرفان، جلسه 13، شماره ثبت 2479.
باقرى، خسرو، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، تهران، انتشارات مدرسه، 1384.
بدرالدین جماعه، گزارش و پژوهش محمد حسین ساکت، آموزشنامه: فرهنگ فرادهی و فراگیری در اسلام، تهران، نشر نی، 1388.
جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
حاجیدهآبادی، محمدعلی، نظام تربیتی اسلام، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377.
حجتی، محمدباقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380.
حر عاملى، محمد بن حسن، وسایل الشیعة، بیروت، الحیاة التراث العربى، 1389ق.
حسینیزاده، سید علی، تربیت فرزند، سیره تربیتی پیامبر| و اهلبیت^، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384.
خمینی، سید روحالله موسوی، تحریرالوسیلة، قم، مؤسسة دار العلم، چاپ اول، بیتا.
داوودی، محمد، تربیت دینی، سیره تربیتی پیامبر| و اهل بیت^، قم، مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، 1383.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
رهنمائی، سید احمد، مقدمه مجله معرفت، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی&، شماره 179، 1391.
ساجدی، ابوالفضل، دینگریزی چرا؟ دینگرایی چهسان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&، 1384.
شاملی، عباسعلی، در تکاپوی رسیدن به مدلی از تربیت اخلاقی در اسلام، مجله تربیت اسلامی، شماره 2، تابستان، 1379.
شهید ثانی، زینالدین علی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، نشر اسماعیلیان، چاپ اول، 1384.
طوسی، محمد بن حسن، الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق.
ـــــــــ، رجال شیخ الطوسی، نجف، انتشارات حیدریه، 1381ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
فیومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، دار الهجره، بیتا.
کلانتری، مهرداد؛ مولوی، حسین؛ توسلی، میترا، رابطه بین شیوههای فرزندپروری و اختلالات رفتاری در کودکان پیشدبستانی شهر اصفهان، مجله دانش و پژوهش در روانشناسی، شماره 24، 1384.
کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348.
کلینی،محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365.
گلپایگانی، سید محمد رضا، مجمع المسائل، محقق و مصحح: على کریمى جهرمى و دیگران، قم، دار القرآن الکریم، چاپ دوم، 1409ق.
متقی هندی، کنزل العمال، تحقیق: البکری الحیانی، بیروت، موسسه الرساله، 1409ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مغربى، ابوحنیفه، نعمان بن محمد تمیمى، دعائم الإسلام، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ دوم، 1385ق.
مک گراو، فیلیپ، محمد محمدی شریعت باقری، روانشناسی خانواده موفق، تهران، دانژه، 1388.
مهری، تقی، مدارا و حدود کاربست آن در تعلیم و تربیت ارزشها، پایاننامه ارشد، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&، 1393.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النّجاشی، قم، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1407ق.
نوری، حسین، (محدث نوری)، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت^، 1408ق.
هاک، پل، حسین صیفوریان، محمد طاهر ریاضی ارسی، موفقیت در تربیت فرزندان، تهران، رشد، 1386.
ابن حنبل، احمد، تحقیق شعیب اَلرنووط و آخرون، مسند، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1420ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم ، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
احسائی، ابن ابیجمهور، محمد بن علی، عوالی اللئالی العزیزیة، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.
ازهری، محمد ابن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
اعرافی، علیرضا، احکام تربیت فرزند، قم، مؤسسه فرهنگی هنری اشراق و عرفان، 1393.
ـــــــــ، فقه تربیتی، قم، مؤسسه فرهنگی هنری اشراق و عرفان، 1391.
ـــــــــ، 89 ،90 ،91 ،متن درسهای خارج فقه تربیتی، قم، موسسه اشراق و عرفان، جلسه 13 ،شماره ثبت 2479.
باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسَلمی، تهران، انتشارات مدرسه، 1384.
بدرالدین جماعه، گزارش و پژوهش محمد حسین ساکت، آموزشنامه: فرهنگ فرادهی و فراگیری در اسَلم، تهران، نشر نی، 1388 .
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم للمالیین، چاپ اول، 1410ق.
حاجیدهآبادی، محمدعلی، نظام تربیتی اسَلم ، قم، مرکز جهانی علوم اسالمی، 1377.
حجتی، محمدباقر، آداب تعلیم و تعلم در اسَلم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسالمی، 1380.
حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعة، بیروت، الحیاة التراث العربی، 1389ق.
حسینیزاده، سید علی، تربیت فرزند، سیره تربیتی پیامبر|و اهلبیت^، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1384.
خمینی، سید روحالله موسوی، تح ریرالوسیلة، قم، مؤسسة دار العلم، چاپ اول، بیتا.
داوودی، محمد، تربیت دینی، سیره تربیتی پیامبر|و اهل بیت^، قم، مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، 1383.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377 .
راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غ ریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول،
1412ق.
رهنمائی، سید احمد، مقدمه مجله معرفت، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی&، شماره 179 ،1391 .
ساجدی، ابوالفضل، دینگ ریزی چرا؟ دینگرایی چهسان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&، 1384 .
شاملی، عباسعلی، در تکاپوی رسیدن به مدلی از تربیت اخالقی در اسالم، مجله تربیت اسَلمی، شماره 2 ،تابستان، 1379 .
شهید ثانی، زینالدین علی، منیة الم رید فی آداب المفید و المستفید، نشر اسماعیلیان، چاپ اول، 1384.
طوسی، محمد بن حسن، اإلستبصار فیما اختلف من اْلخبار، تهران، دار الکتب اإلسالمیة، چاپ اول، 1390ق.
ـــــــــ، رجال شیخ الطوسی، نجف، انتشارات حیدریه، 1381ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
فیومی، احمد بن محمد مقری، المصباح المنیر فی غ ریب الشرح الکبیر، قم، دار الهجره، بیتا.
کالنتری، مهرداد؛ مولوی، حسین؛ توسلی، میترا، رابطه بین شیوه های فرزندپروری و اختالالت رفتاری در کودکان پیشدبستانی شهر
اصفهان، مجله دانش و پژوهش در روانشناسی، شماره 24 ،1384 .
کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب اإلسالمیة، 1365.
گلپایگانی، سید محمد رضا، مجمع المسائل، محقق و مصحح: علی کریمی جهرمی و دیگران، قم، دار القرآن الکریم، چاپ دوم ،
1409ق.
متقی هندی، کنزل العمال، تحقیق: البکری الحیانی، بیروت، موسسه الرساله، 1409ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار اْلنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مغربی، ابوحنیفه، نعمان بن محمد تمیمی، دعائم اإلسَلم، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ دوم، 1385ق.
مک گراو، فیلیپ، محمد محمدی شریعت باقری، روانشناسی خانواده موفق، تهران، دانژه، 1388 .
مهری، تقی، مدارا و حدود کاربست آن در تعلیم و تربیت ارزشها، پایاننامه ارشد، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&،
.1393
ّ نجاشی، احمد بن علی، جاشی
رجال الن ، قم، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1407ق.
نوری، حسین، )محدث نوری(، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت^، 1408ق.
هاک، پل، حسین صیفوریان، محمد طاهر ریاضی ارسی، موفقیت در تربیت فرزندان، تهران، رشد، 1386