مطالعات فقه تربیتی

نویسندگان

1 استاد درس خارج حوزه علمیه قم (www.eshragh-erfan.com).

2 دانشجوی دکتری فقه تربیتی مؤسسه اشراق و عرفان (نویسنده مسئول) (Enayat255@chmail.ir).

چکیده

دست‌یابی به حکم فقهی آموزش حفظ قرآن در مهدکودک‌ها بر مبنای روش استنادی و تحلیلی با تأکید بر روش استنباط فقهی، موضوع این نوشتار است. آموزش حفظ قرآن یعنی واداشتن کودک پیش‌دبستانی به حفظ قرآن درحالی‌که شرعاً مرفوع القلم است و حکم تکلیفی بر او بار نمی‌شود، استنباط حکم فقهی را با چالش مواجه می‌سازد. اما با تتبع در ادله رفع قلم، به دست می‌آید که این ادله انصراف به افراد بالغ داشته و موضوعاً شامل نابالغ نمی‌شود، اما شمول و عدم شمول این ادله در مرتبه احکام الزامی است. ازاین‌رو استنباط حکم استحبابی حفظ قرآن برای متربیان پیس دبستانی بی‌اشکال است. با توجه به عدم تعیین سن خاص برای شروع آموزش حفظ قرآن در روایات و نیز گرایش ذاتی کودک به معنویت و قدرت حافظه او دست‌کم به لحاظ عقلی و عرفی مانعی از آموزش حفظ قرآن برای کودکان پیش‌دبستانی وجود ندارد. همچنین با تنقیح مناط از دلالت روایاتی که آموزش قرآن را حق فرزند بر والدین معرفی کرده، می‌توان دست‌کم استحباب آموزش حفظ قرآن را استنباط نمود. ازاین‌رو اجبار و الزام آنها به فراگیری قرآن جایز نیست و چنانچه این امر موجب تنفر از قرآن شود یا اسباب انحراف کودک در آینده را فراهم آورد، حرام است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Teaching Quran memorization in kindergartens from the perspective of educational jurisprudence *

نویسنده [English]

  • Sayyid Enayatullah Kazemi 2

1

2 PhD student in educational jurisprudence of the Institute of Enlightenment and Mysticism

چکیده[1]

دست‌یابی به حکم فقهی آموزش حفظ قرآن در مهدکودک‌ها بر مبنای روش استنادی و تحلیلی با تأکید بر روش استنباط فقهی، موضوع این نوشتار است. آموزش حفظ قرآن یعنی واداشتن کودک پیش‌دبستانی به حفظ قرآن درحالی‌که شرعاً مرفوع القلم است و حکم تکلیفی بر او بار نمی‌شود، استنباط حکم فقهی را با چالش مواجه می‌سازد. اما با تتبع در ادله رفع قلم، به دست می‌آید که این ادله انصراف به افراد بالغ داشته و موضوعاً شامل نابالغ نمی‌شود، اما شمول و عدم شمول این ادله در مرتبه احکام الزامی است. ازاین‌رو استنباط حکم استحبابی حفظ قرآن برای متربیان پیس دبستانی بی‌اشکال است. با توجه به عدم تعیین سن خاص برای شروع آموزش حفظ قرآن در روایات و نیز گرایش ذاتی کودک به معنویت و قدرت حافظه او دست‌کم به لحاظ عقلی و عرفی مانعی از آموزش حفظ قرآن برای کودکان پیش‌دبستانی وجود ندارد. همچنین با تنقیح مناط از دلالت روایاتی که آموزش قرآن را حق فرزند بر والدین معرفی کرده، می‌توان دست‌کم استحباب آموزش حفظ قرآن را استنباط نمود. ازاین‌رو اجبار و الزام آنها به فراگیری قرآن جایز نیست و چنانچه این امر موجب تنفر از قرآن شود یا اسباب انحراف کودک در آینده را فراهم آورد، حرام است.

کلیدواژه‌ها: سن آموزش، کودک ممیز، مرفوع القلم، تعلیم اجباری، ویژگی‌های فردی مربی.

 

طرح مسئله

ورود آموزش قرآن به نظام تعلیم و تربیت ایران به سال 1323 بازمی‌گردد که پس از پیروزی انقلاب با بازنگری جدی «اصول و اهداف آموزش قرآن (شورای توسعه فرهنگ قرآنی، اهداف آموزش عمومی قرآن کشور، جلسه نوزدهم و بیستم مورخ 7/2/1392 و 4/8/1392)، سازمان‌دهی محتوا و متون آموزشی، تربیت‌معلم قرآنی و تولیدات آموزشی» طرح جامع آموزش قرآن تهیه و آموزش قرآن به شکل جدی‌تر پیگیری شد. در این میان اهتمام به حفظ قرآن به‌ویژه در سایه حمایت‌ها و تأکیدات مقام معظم رهبری زمینه و انگیزه لازم برای آموزش حفظ قرآن را در میان والدین و متولیان تربیتی فراهم آورده است.

امروزه آموزش در دوره پیش‌دبستانی مورد توجه خاص کارشناسان آموزشی و تربیتی قرار گرفته و این باور وجود دارد که برخی از اقدامات تمهیدی و آموزشی را می‌توان از این دوره آغاز نمود که فعالیت‌های آموزشی قرآنی، یکی از آنهاست. این امر تا بدان جا مورد اهتمام قرار گرفت که به تأسیس مهد قرآن‌ها انجامید و با محوریت تعالیم دینی، عملاً به آموزش قرآن و به یادسپاری آن در سطوح مقدماتی اقدام شد. بر این اساس روی سخن این نوشته آموزش حفظ و از برکردن قرآن به کودکان پیش‌دبستانی و مهدکودک‌هاست، اینکه آیا تعلیم حفظ قرآن در این سطح به لحاظ آموزشی صحیح و مشروع است یا نه؟ ازاین‌رو، به‌طور مشخص مسئله مورد پژوهش، استنباط حکم فقهی آموزش حفظ قرآن به این کودکان است.

در بدو امر به نظر می‌رسد مبادرت به تعلیم حفظ قرآن در سطوح تمهیدی و مقدماتی از سنین قبل از دبستان در محیط خانه یا مراکز پیش‌دبستانی از دیدگاه فقهی جایز بوده و منعی نداشته باشد. اصولاً آشنایی و انس با قرآن، ایجاد علاقه‌مندی و گرایش به قرآن در راستای فطرت پاک کودک1 و پاسخ به یکی از نیازهای روحی و حس معنویت‌گرایی او باشد که زمینه آموزش حفظ قرآن را هموار می‌سازد؛ اما آنچه این برداشت اولیه را با چالش مواجه می‌سازد، مرفوع القلم بودن کودکان است. آموزش و تعلیم حفظ قرآن نوعی واداشتن کودک به فراگیری قرآن و به یادسپاری آن است و استنباط حکم فقهی برای این نوع آموزش، فرع ثبوت تکلیف برای مکلف و متربی است، در حالی که کودکان بر اساس احادیث، مخاطب حکم فقهی قرار نمی‌گیرند. ازاین‌رو ظاهراً تلاش برای استنباط حکم فقهی، لغو است.

برای رسیدن به راه‌حلی برای این مناقشه لازم است دو موضوع روشن شود: 1. آیا ادله مثبت تکلیف منصرف به افراد بالغ است یا غیر بالغ را نیز شامل می‌شود؟ 2. آیا در منابع روایی، سن خاصی برای آموزش و تعلیم بیان شده است یا خیر؟ برای دستیابی به پاسخ مناسب، باید ادله بررسی شوند.

مفهوم‌شناسی

به ‌تناسب موضوع مورد تحقیق، سه واژه «تعلیم»، «حفظ قرآن» و «مهدکودک» از کلمات محوری در این تحقیق است که ابتدا به مفهوم‌شناسی آنها می‌پردازیم.

تعلیم

تعلیم از باب تفعیل، در لغت به معنای آموزش و یاددادن است (فراهیدی، 1410: 2/ 152). از آنجا که ویژگی باب تفعیل، استمرار و تثبیت است، تعلیم نیز بر نوعی استمرار و تثبیت دلالت دارد. در اصطلاح به تغییری که در حوزه شناختی ایجاد می‌شود، تعلیم اطلاق می‌شود. به تعبیری دیگر: هرگونه فعالیت یا تدبیر از قبل طرح‌ریزی‌شده که هدف آن آسان کردن یادگیری در یادگیرندگان است، تعلیم نامیده می‌شود (اعرافی، 1394: 1/ 162-164). ازاین‌رو فرایند انتقال مفاهیم به هر شیوه ازجمله یاددادن به روش کلاسی یا پرسش و پاسخ، مباحثه، کنفرانس در دایره مفهوم تعلیم قرار می‌گیرد.

مفهوم تعلیم در یک نگاه کلی، یا تکوینی و حقیقی است یا اعتباری و قراردادی. لذا اطلاق معلم به خداوند با اطلاق آن به مربیان بشری، تفاوت دارد. واژه معلم درباره انسان، انصراف به تعلیم اعتباری دارد، اما درباره خداوند ظهور در تعلیم تکریمی و حقیقی دارد. در عبارت «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ‏» (علق: 5)، یاددادن خدا به انسان به معنای تصرف در وجود، یا به ودیعه نهادن در سرشت یا افاضه به اوست. این امر به بحث علیت باز می‌گردد و اینکه حتی در تعلیمی که از سوی عامل انسانی هم صورت می‌گیرد، از باب «لامؤثر فی الوجود إلا الله»، معلم واقعی خداست.

 نوع دیگر از تعلیم تکوینی، تصرفات طبیعی انسان است؛ مانند آنچه در مهندسی ژنتیک2 رخ می‌دهد و با تصرف در ژن‌ها، ممکن است شخص بدون برنامه و کلاس آموزشی، مطالبی را یاد بگیرد. بعید نیست بر این مورد نیز تعلیم صادق باشد؛ بنابراین تعلیم، به لحاظ لغوی و در شرایط عادی، انصراف به فرایند متداول کلاسی و انتقال مفاهیم دارد، اما در صلب معنا، این‌ امر نهفته نیست.

بر اساس مطالب فوق، تعلیم هم آموزش اعتباری و فرآیندی، هم فرآیندهای اجتماعی‌ای که به‌ صورت روابط بین افراد برقرار می‌شود و هم فعالیت‌هایی3 که ممکن است بر اساس تطور و تکامل علوم بشری مصداق پیدا کند را شامل می‌شود. بله، قوام مفهوم تعلیم به این است که فرد واجد علم، به هر شکل ممکن، سبب و واسطه آگاه شدن فرد فاقد علم شود. چه این وساطت و سببیت، مستقیم باشد و چه غیرمستقیم و به شکل تمهیدی که مقدماتی را برای آگاه شدن یا شکوفا شدن استعداد شخص را فراهم می‌آورد. ازاین‌رو بسیاری از پدیده‌ها و تحولات پیرامون که سبب آگاهی شخص می‌شوند، عامل و حامل هستند، اما به آنها عنوان «معلم» اطلاق نمی‌گردد و به این نحوه از آگاه شدن نیز تعلیم گفته نمی‌شود. بنابراین عنوان «تعلیم» انصراف دارد به صورتی که شخص معلم آگاه به ماده و موضوع مورد تعلیم باشد.

حفظ قرآن

با تتبع در منابع روایی، دست‌کم سه معنا برای «حفظ قرآن» قابل‌برداشت است:

الف. از برکردن و به یاد سپردن قرآن. معنای ظاهری و متبادر از حفظ قرآن در محاورات امروزی، از برکردن و به یاد سپردن آیات قرآن است.

ب. صیانت از ظاهر و وجود خارجی قرآن. معنای دیگر حفظ قرآن، صیانت و نگهداری قرآن است که طی آن ظاهر محسوس قرآن اعم از جلد، ورق و برگ‌های آن نگهداری و صیانت و از اندراس آن جلوگیری می‌شود.

 ج. صیانت از انحراف معارف و مفاهیم قرآن. طبق این معنا، حفظ قرآن یعنی محافظت از محتوا و معارف قرآن، به‌ گونه‌ای که حقایق آن همان‌گونه که نازل ‌شده و به ‌وسیله پیامبر و معصومین^ تبیین و تشریع شد، محفوظ بماند و به آیندگان منتقل شود و از انحراف و اعوجاج آن جلوگیری شود که آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر: 9). بر این معنا دلالت تامی دارد؛ گرچه بعید نیست آیه بر معنای دوم نیز دلالت کند.

به‌ هرحال محور بحث در این نوشتار، معنای اول حفظ قرآن یعنی از برکردن و به یاد سپردن آیات است.

مهدکودک

مهدکودک یا کودکستان، نوعی آموزشگاه است که برای نگهداری و پرورش کودکان خردسال و گذار آنها از محیط خانه به مدرسه ایجاد شده است. نخستین مهدکودک توسط فردریش ویلهلم اوت، در سال ۱۸۳۷ میلادی در شهر باد بلنکنبورگ در ایالت تورینگن در کشور آلمان ایجاد شد. میرزاجبار عسگرزاده معروف به جبار باغچه‌بان بنیان‌گذار نخستین کودکستان ایران بود. مهدکودک مرکب از دو واژه عربی مهد به معنای گهواره و کودک واژه‌ای فارسی است و در مجموع به معنای گهواره کودک ترجمه واژه غربی آن است که به فارسی می‌شود باغ کودکان که به ‌اشتباه به مهدکودک ترجمه شده است. در گذشته از واژه فارسی کودکستان استفاده می‌شد که از نظر معنا صحیح‌تر از مهدکودک می‌باشد. بسته به کارکرد و موقعیت، مهدکودک‌ها به انواع گوناگونی تقسیم می‌شود که برخی از آنها عبارتند از:

1. مهدکودک دوزبانه؛ به صورت روزانه به آموزش زبان خارجی و زبان دوم برای کودکان اشتغال دارد.

2. مهد قرآنی؛ علاوه بر داشتن مسئولیت مراقبت و پرورش کودکان، در زمینه آموزش مفاهیم دینی و قرآنی به کودکان هم فعالیت دارد.

3. مهدکودک مساجد؛ برای نگهداری از کودکان نمازگزار، تأسیس شده و با استفاده از فضا و امکانات مساجد به ارائه خدمات فرهنگی می‌پردازد.

4. آدینه مهد؛ جهت نگهداری فرزندانی که والدین آنها در نماز جمعه شرکت می‌کنند، تأسیس شده است.

5. روستا مهد؛ مهدکودکی است که توسط اشخاص حقیقی یا حقوقی و با همکاری شورای اسلامی و تحت نظارت سازمان بهزیستی تأسیس می‌گردد و مسئولیت مراقبت و پرورش کودکان روستایی در ابعاد مختلف از آغاز سه‌سالگی تا شش سالگی را عهده‌دار است.

بررسی ادله

مهم‌ترین شروط عامه تکلیف، بلوغ است. به‌طورکلی در این‌ مسئله متربی باید مکلف باشد یا کودک ممیز هم مشمول حکم وجوب یا استحباب تعلیم حفظ قرآن می‌شود، دو مبنا وجود دارد:

الف. تکالیف شرعی متوجه کسانی است که شرعاً بالغ هستند. بر این اساس خطابات شرعی از ابتدا متوجه افراد نابالغ نمی‌شود. ازاین‌رو مخاطب ادله مثبته تکلیف، افراد بالغ بوده و این ادله از افراد نابالغ انصراف دارد.

ب. خطابات وجوبی، فقط متوجه افراد بالغ می‌شود و افراد نابالغ مشمول خطابات استحبابی هستند. مطابق مبنای دوم، درصورتی‌که افراد نابالغ اعمال مستحب را انجام دهند، مأجور خواهند بود. ازاین‌رو بر تعلیم حفظ قرآن به کودکان، حکم استحباب حمل می‌شود و آنان و مربیان از اجر و پاداش الهی بهره‌مند می‌گردند.

شرایط تکلیف بر دو قسم است:

1. شرایطی که عقل آنها را به صورت دلیل لبّی درک می‌کند و تکلیف نیز منصرف یا مقید به آن شرایط است. این قراین لبیه در حکم قرینه متصله هستند.

2. شرایطی که اگر شرع آنها را بیان نمی‌کرد، عقل آن را نمی‌فهمید؛ مثلاً شارع، رسیدن به پانزده سال قمری برای پسران و نُه سالگی برای دختران را شرط تکلیف می‌داند. از آنجا که عقل مستقلاً این شرایط را درک نمی‌کند، نمی‌تواند خطاب را به آنها تضییق کند. لذا برای پایبندی به این شرایط، نیازمند دلیل لفظی است.

به نظر می‌رسد ادله‌ای که بلوغ را لازم دانسته‌اند به این معنا اشاره دارند که صرف فهم عقلی کافی نیست. اگر دلیل لفظی، شرط بلوغ را بیان نمی‌کرد، عقل از فهم آن ناتوان بود. بااین‌حال، در این ادله قدر متیقنی وجود دارد که عبارت از تکالیف الزامی اعم وجوب و حرمت است، اما تکالیف رجحانی، استحباب و کراهت، مشمول این ادله نخواهند شد. به‌ طور کلی، تکالیف رجحانی و مستحبات، هم‌چنین ترک مکروهات، مقید به شرایط تکلیف نیستند و به همان دلیل که شخص ممیز، قادر به فهم و تمییز آن مسائل بوده و توان انجام آنها را دارد، کودک نابالغ نیز می‌تواند مخاطب این ادله قرار گیرد و از ثواب‌ مذکور آن بهره‌مند شود.

بر اساس این مطلب، تمامی شروط موجود در خطابات حوزه تعلیم قرآن، در موارد وجوب تعلیم، شامل کودکان نمی‌گردد اما در مراتب و مواردی که تعلیم مستحب باشد، این استحباب شامل کودک ممیز هم می‌شود و اصل اولی در تعلیم حفظ قرآن نیز استحباب است. بنابراین تعلیم حفظ قرآن مشروط به بلوغ نبوده و استحباب آن شامل کودکان نابالغ نیز می‌گردد.

علاوه بر آنچه بیان شد، برخی از ادله نیز به صراحت توجه خطاب به کودکان را رفع نموده و آن را مقید به‌شرط بلوغ می‌داند، برای نمونه در دو حدیث: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ| رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى یسْتَیقِظَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى یفِیقَ وَ عَنِ الطِّفْلِ حَتَّى یحْتَلِمَ» (تیمی، 1385: 1/ 194) و «عَنْ عَلِی× قَالَ: لَا حَدَّ عَلَى مَجْنُونٍ حَتَّى یفِیقَ وَ لَا عَلَى صَبِی حَتَّى یدْرِکَ وَ لَا عَلَى النَّائِمِ حَتَّى یسْتَیقِظَ» (شیخ طوسی، 1407: 10/ 152). در حدیث اول، شرط توجه خطاب به کودک، احتلام که یکی از نشانه‌های بلوغ بوده و کنایه از آن دارد معرفی شده و مراد از رفع قلم از کودک، عدم تعلق حکم به گفتار و کردار اوست.4 در حدیث دوم اجرای حدّ شرعی از کودکی که به سن تمییز نرسیده منع شده است که عموماً سن تمییز و توانایی ادراکی همراه با بلوغ یا بعد از آن است. ازاین‌رو روایت دوم نیز تکلیف و خطاب حکم را متوجه کودک نمی‌داند.

چنان‌که گذشت، بر اساس ادله ثلاث سبع5 که بر آزادی عمل کودکان در هفت سال اول زندگی تأکید دارند، تعلیم قرآن و احکام دین به هفت سال دوم و سوم اختصاص پیدا کرده و شامل کودکان پیش‌دبستانی نمی‌شود. ازاین‌رو استنباط حکم فقهی برای آموزش حفظ قرآن به کودکان نابالغ، نشدنی است؛ اما دقت در مسئله حاکی از آن است که هرچند بلوغ شرط عامه تکلیف بوده و کلفت و سختی تکلیف از ابتدا متوجه نابالغ نمی‌شود، اما این عدم توجه خطاب، در حوزه احکام الزامی است یعنی وجوب و حرمت از نابالغ منصرف است. در دو روایت فوق نیز مراد از رفع قلم و عدم توجه خطاب به کودک، رفع حکم الزامی است و این منافاتی با شمول حوزه احکام استحبابی و ندبی نسبت به کودکان نابالغ ندارد. مطابق روایات ثلاث سبع، دوره هفت‌ساله اول با اجبار و الزام کودک به حفظ قرآن منافات دارد، در حالی‌که اصل حفظ قرآن مستحب است. ازاین‌رو تشویق و ترغیب کودک به حفظ قرآن منافاتی با ظاهر این روایات ندارد. بله، ممکن است گفته شود ظاهر این روایات، به اصل وظیفه‌مندی والدین اشاره دارد. ازاین‌رو در هفت سال اول، وظیفه وجوبی و الزامی بر والدین نسبت به تعلیم و تعلم اجباری کودکان بار نمی‌شود، اما منافاتی ندارد که آنان از باب مؤکد بودن استحباب تعلیم قرآن و حفظ آن به آموزش کودکان روی آورند.

آنچه این دیدگاه را تقویت می‌کند وجود اطلاقات و عموماتی است که از مشروعیت عبادات کودک حکایت دارند و در ابواب مختلف فقهی به صحت و مشروعیت عباداتی مانند نماز، روزه و حج اشاره شده است.

از سوی دیگر بر اساس دلالت برخی از ادله، حفظ قرآن فی‌نفسه عملی مستحب است و این استحباب شامل مخاطبان نابالغ نیز می‌شود که در ادامه برخی از این ادله به‌اجمال بررسی می‌شوند.

صحیحه فضیل بن یسار

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْفُضَیلِ بْنِ یسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ: إِنَّ الَّذِی یعَالِجُ الْقرآن وَ یحْفَظُهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْهُ وَ قِلَّةِ حِفْظٍ لَهُ أَجْرَانِ (کلینی، 1407: 2/ 606).

بررسی سندی و دلالی

در سند روایت سهل بن زیاد قرار دارد که توثیق ندارد و اعتبار روایت را مخدوش می‌کند، اما از آنجا که این روایت، دو طریق دیگر6 دارد که در آن‌ همه روات ثقه و امامی هستند، معتبر و صحیحه است.

به جهت دلالت باید گفت: بر حفظ قرآن همراه با سختی و مشقت اجر مضاعف بار شده است و بیان اجر و ثواب برای یک عمل، دست کم مستلزم رجحان آن عمل است. بنابراین حفظ قرآن فی‌نفسه مطلوبیت شرعی و استحباب دارد. مخاطب این حکم، عام است و موضوعاً شامل کوکان نیز می‌شود؛ زیرا در روایت، ثواب مضاعف بر حفظ با مشقت مترتب شده است. ضمن اینکه روایت از حکم الزامی فارغ است و بیان ثواب عمل، نهایتاً بر استحباب آن دلالت دارد که از این‌ جهت، دخول افراد نابالغ در دایره احکام استحبابی بلامانع است.

صحیحه دوم فضیل بن یسار

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْفُضَیلِ بْنِ یسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: الْحَافِظُ لِلْقرآن الْعَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ (همان:: 2/ 603).

بررسی سندی و دلالی

سند این روایت نیز معتبر است و در دلالت آن باید گفت: یکی از معانی متفاهم از عبارت «الْحَافِظُ لِلْقرآن» به یادسپاری قرآن است که با توجه به ثواب مذکور «مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ»7 می‌توان دست‌کم به استحباب حفظ قرآن حکم نمود. در این روایت نیز حافظ قرآن، مطلق بیان شده و برای آن ویژگی یا سن خاصی ذکر نشده است. ازاین‌رو کودک نابالغ نیز مخاطب این حکم است.

موثقه اول یعقوب احمر

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَبُو عَلِی الْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیمُونٍ عَنْ یعْقُوبَ الْأَحْمَرِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ× جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی کُنْتُ قَرَأْتُ الْقرآن فَفَلَتَ مِنِّی فَادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یعَلِّمَنِیهِ قَالَ: فَکَأَنَّهُ فَزِعَ لِذَلِکَ فَقَالَ: عَلَّمَکَ اللَّهُ هُوَ وَ إِیانَا جَمِیعاً (همان: 2/ 607).

بررسی سندی

این روایت دو طریق دارد که در هر دو ابن فضال و یعقوب احمر آمده است. مراد از ابن فضال، حسن بن علی بن فضال است و کشی وی را فطحی خوانده است (کشی، 1390: 565)، در حالی‌که نجاشی و شیخ طوسی وی را امامی می‌دانند (نجاشی، 1407: 120؛ شیخ طوسی، 1427: 354). اتفاقاً کشی در فرازی دیگر از کتابش وی را از اصحاب اجماع و ثقه امامی معرفی می‌کند (کشی، 1390: 345). یعقوب احمر نیز توثیق دارد (نجاشی، 1407: 449) و ظاهراً امامی است. بنابراین روایت دست‌کم موثقه خواهد بود.

موثقه دوم یعقوب احمر

ابْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ یعْقُوبَ الْأَحْمَرِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ× إِنَّ عَلَی دَیناً کَثِیراً وَ قَدْ دَخَلَنِی مَا کَانَ الْقرآن یتَفَلَّتُ مِنِّی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ× الْقرآن الْقرآن إِنَّ الْآیةَ مِنَ الْقرآن وَ السُّورَةَ لَتَجِی‌ءُ یوْمَ الْقِیامَةِ حَتَّى تَصْعَدَ أَلْفَ دَرَجَةٍ یعْنِی فِی الْجَنَّةِ فَتَقُولُ لَوْ حَفِظْتَنِی لَبَلَغْتُ بِکَ هَاهُنَا (کلینی، 1407: 2/ 608).

بررسی سندی

ابراهیم بن عبدالحمید، واقفی و ثقه (شیخ طوسی، 1427: 332؛ همو، 1420: 18؛ کشی، همان: 447) است. ازاین‌رو روایت موثقه است.

بررسی دلالی

این دو روایت به جهت دلالی مضمونی نزدیک به یکدیگر دارند. عبارت «اِنِّی کُنْتُ قَرأتُ القرآن» بر برنامه‌ریزی منظم جهت حفظ کل یا بخشی از قرآن دلالت دارد و عبارت «قَرَأَ» در جمله «کُنْتُ اَقْرأُ القرآن» به معنای «حَفِظَ» است (شیخ صدوق، 1403: 410؛ حر عاملی، 1409: 6/ 190)؛ به قرینه عبارت «لَقَدْ تَفَلَّتَ مِنِّی طائفَةٌ مُنْه» که غم و غصه سبب از یادرفتن و نسیان قرآن شده است. با توجه به این مطالب، سه روایت اخیر بر رجحان مطلق و استحباب حفظ قرآن دلالت دارند.

روایت اول نهج‌البلاغة

«وَ أَنْ أَبْدَأَکَ بِتَعْلِیمِ‏ کِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَی غَیرِه».8

بررسی سندی

برخی معتقدند که اکثریت قریب به‌ اتفاق خطبه‌ها نامه‌ها، و کلمات قصار نهج‌البلاغه، مستدل و یا درخور استدلال‌های منطقى است. محتوای آن‌چنان عمیق و والاست که گواهى می‌دهد تنها از فکر پیامبر| یا امام معصومى تراوش کرده است. ازاین‌رو معیار حجّیت سند، در مورد نهج‌البلاغه تمام است (مکارم شیرازی، 1387: 1/ 55). اما معتقدیم برای اثبات اعتبار سند، هر فراز از نهج‌البلاغه باید مورد به مورد بررسی شود. هر بخش و فرازی که در کتب روایی دیگر آمده، بر اساس اسناد مربوط باید مورد اعتبار سنجی روایی قرار گیرد؛ اما فرازهای فاقد اسناد، اعتباری ندارند. این فراز از نهج‌البلاغه نیز مسند نیست و از حیث سند نامعتبر است.

بررسی دلالی

آموزش قرآن به‌عنوان اولین اقدام تعلیمی امیرالمؤمنین علی× به فرزندش امام مجتبی× معرفی شده است. «ابتدا» در این روایت، امری نسبی است یعنی هرگاه فرزند توانایی لازم برای یادگیری را کسب کرد، یکی از اولویت‌های آموزشی، تعلیم قرآن است که منحصر به مورد و مصداق خاصی نیست. اینکه فرد بتواند قرآن را از روی مصحف بخواند یا آن را بشنود، از برکند و از حفظ بخواند، در هر دو مورد تعلیم قرن صدق می‌کند.

ازاین‌رو «ابتدا» به دو صورت قابل‌تصور است:

الف. قبل از فراگیری خواندن و نوشتن، قرآن به فرزند تعلیم داده شود.

ب. ابتدا خواندن و نوشتن، سپس قرآن آموزش داده شود.

مطابق صورت اول، مخاطب تعلیم قرآن، کودکان پیش‌دبستانی هستند و مراد از تعلیم قرآن به آنان که هنوز خواندن و نوشتن نمی‌دانند، تعلیم حفظ و به یادسپاری قرآن است. ازاین‌رو تعلیم حفظ قرآن دست‌کم از باب اقتدا به اسوه، مطلوبیت و استحباب شرعی پیدا می‌کند.

روایت دوم نهج‌البلاغه

«وَ حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ أن یحَسِّنَ اِسمَهُ وَ یحَسِّنَ اَدَبَهُ و یعَلِّمَهُ القرآن» (سید رضی، 1431: 391).

بررسی سندی

نکاتی که ذیل روایت اول نهج‌البلاغة بیان شد، عیناً در مورد این روایت نیز صادق است.

بررسی دلالی

کلمه «حق» و مشتقات آن در قرآن و منابع روایی، فراوان به کار رفته است. بحث از واژه حق در این مقام، در تکالیف و روابط اجتماعی است، نه در باب معاملات. واژه «حق» ملازمه قطعی با الزام ندارد؛ چرا که حقوق، ذو مراتب و ذو مدارج بوده و شامل الزام و رجحان می‌شود. برخی از حقوق، اقتضای وجوب دارد و برخی بر اساس قراین یا مناسبت حکم و موضوع، جنبه اخلاقی داشته و اقتضای وجوب ندارد. بنابراین استعمال حق در الزام و استحباب، حقیقی است و این‌گونه نیست که در غیر الزامیات، مجازی باشد. در استفاده وجوب و الزام از واژه حق، با الهام از بحث‌های اصولی سه احتمال قابل‌طرح است:

1. کلمه حق برای افاده وجوب تکلیف بر «من علیه الحق»، وضع شده است. بنابراین معنای حقیقی حق، الزام بوده و استعمال آن در غیر الزامیات، مجازی است؛ زیرا معنای اصلی حق، ثابت و واقع می‌باشد که مفاد این ثبوت و وقوع، همان الزام است. پس ثبوت حق بر ذمّة فرد، او را به اتیان و ادای آن ملزم می‌کند. طبق این احتمال و بر اساس اصالة الحقیقة، اصل این است که کلمه حق بر الزام حمل شود.

2. کلمه حق، برای وجوب وضع نشده بلکه در اطلاق مفهوم آن، نوعی ثبوت نهفته است که هرگونه ثبوت مطلق یا نسبی را شامل می‌شود.

3. کلمه حق، نه به وضع و نه با اطلاق مفهومی، دلالتی بر الزام ندارد بلکه معنای عام و مشترکی دارد که شامل الزامیات و غیرالزامیات می‌شود. لذا قدر متیقن از این واژه، رجحان است.

در ارزیابی و انتخاب احتمال صحیح باید گفت: با تتبع در منابع روایی و اخلاقی، احتمال اول صحیح نیست؛ زیرا دایره حقوق اعم از الزامیات و غیر الزامیات است و اطلاق کلمه حق در هر مرتبه، حقیقی است.

از میان احتمال دوم و سوم، به نظر احتمال دوم صحیح است؛ زیرا در غالب مواردی که این واژه به کار می‌رود، ظهور اولیه آن وجوب و الزام است، مگر اینکه قرینه‌ای بر رجحان و استحباب وجود داشته باشد.

با این ‌حال، کثرت استعمال واژه حق در اخبار و احادیث در حقوق راجح و نه لازم، سبب می‌شود تا نتوان احتمال دوم را اختیار نمود. به تعبیری دیگر: کثرت استعمال حق در امور راجح، آن را به «مجاز شایع» تبدیل نموده است. البته ممکن است طبق مبانی اصولی گفته شود: کثرت استعمال در امور راجح، سبب دست برداشتن از احتمال دوم نمی‌شود؛ زیرا شیوع قرائن مقیده در یک اطلاق، مانع از رجوع به آن نمی‌شود. بنابراین در نبود قراین خاصه بر رجحان، تعبیر حق افاده وجوب می‌کند.

بنابراین در مقام تئوری و نظری، گرچه کثرت استعمالات استحبابی مانع ظهور اولیه کلمه حق در وجوب نمی‌شود، اما در مقام عمل نمی‌توان به‌راحتی بدان ملتزم شد.

به ‌هر حال یکی از معانی لغوی9 واژه حق، وجوب و ثبوت مطابق با واقع است. بر اساس این معنا، تعلیم قرآن تکلیفی ثابت، بر عهده والدین است که این تکلیف وجوبی، یا بالمباشره یا بالتسبیب انجام می‌گیرد. در تعلیم قرآن، دو اطلاق وجود دارد که اطلاق اول شامل تمامی اقدامات آموزشی اعم از یاددادن الفاظ، معانی، روخوانی و حفظ قرآن می‌شود و اطلاق دوم شامل نوع مخاطب می‌شود که افراد بالغ و نابالغ را در برمی‌گیرد. ازاین‌رو مطابق روایت، تعلیم حفظ قرآن به کودکان دست‌کم دارای رجحان و استحباب است.

جمع‌بندی روایات

تعدادی از روایات فوق به لحاظ سند معتبر بوده و درمجموع بر استحباب حفظ قرآن دلالت دارند. از آنجا که فراگیری حفظ قرآن مطلوبیت دارد، بر اساس قاعده «تلازم تعلیم و تعلم» آموزش و یاد دادن حفظ قرآن به کودکان نیز دست‌کم استحباب دارد.

 شیوه آموزش حفظ قرآن در مهدکودک‌ها

شیوه آموزش کودک در روند فراگیری و علاقه‌مند شدن وی به حفظ قرآن دارای اهمیت است. به‌ طور کلی می‌توان آموزش حفظ قرآن در مهدکودک را همراه با مراحل و مراتب ذیل پیگیری نمود:

الف. آشنایی و انس با قرآن

با توجه به ظرفیت و توانایی محدود کودک و اینکه وی هنوز خواندن و نوشتن نیاموخته، شایسته است هدف و تأکید از آموزش حفظ قرآن در دوره پیش‌دبستانی، جنبه آشنایی با قرآن داشته و به شیوه آموزش غیرمستقیم ـ مانند شعرخوانی و قصه‌گویی _ صورت گیرد تا از این طریق انگیزه حفظ قرآن در کودک تقویت شود.

ب. آموزش آداب قرآن

می‌توان در این دوره به آداب آموزی قرآن پرداخت و برخی از آداب و احکام مرتبط با قرآن- مانند لمس قرآن همراه با طهارت، تکریم ظاهری و نگهداری قرآن- را به کودک، تعلیم داد. در متون روایی نیز آداب آموزی مورد تأکید قرار گرفته است. برای نمونه، فرازی از رساله حقوق10 امام سجاد× که فرمود: «أَمَّا حَقُّ وَلَدِکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْکَ وَ مُضَافٌ إِلَیکَ فِی عَاجِلِ الدُّنْیا بِخَیرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّکَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّیتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ»‏ (حر عاملى، 1409: ‏15/ 175). یکی از وظایف و مسئولیت های پدر را ادب آموزی به کودک بر می‌شمارد که از اطلاق ادب، می‌توان ادب آموزی نسبت به تعلیم حفظ قرآن را نیز برداشت نمود.

در ادامه برخی از این آداب مورد دقت و بررسی قرار می گیرند:

آموزش لمس قرآن

همان‌گونه که در ابتدا بیان شد می‌توان برخی آداب و احکام مرتبط با قرآن را به کودکان آموزش داد. یکی از آموزش‌های تمهیدی، لمس نکردن آن بدون طهارت است. در روایت حریز آمده: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‏× قَالَ: کَانَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عِنْدَهُ فَقَالَ یا بُنَی اقْرَأِ الْمُصْحَفَ- فَقَالَ: إِنِّی لَسْتُ عَلَى وُضُوءٍ. فَقَالَ: لَا تَمَسَّ الْکِتَابَةَ وَ مَسَّ الْوَرَقَ فَاقْرَأْهُ‏» (حر عاملی، 1409: 1/ 383). روایت بر منع لمس قرآن به‌طور مطلق دلالت دارد و اختصاص به مکلفان ندارد و کودکان نابالغ نیز را شامل می‌شود. گرچه ممکن است عبارت «یا بُنَی» قرینه‌ای بر شمول روایت نسبت به کودکان باشد؛ اما دستور به قرائت قرآن حاکی از آن است که فرزند توانایی خواندن قرآن پیدا کرده است لذا عبارت مذکور با قبل و بعد از بلوغ سازگار است.

آموزش نگهداری و احترام به قرآن

یکی دیگر از آموزش‌های دوران پیش‌دبستانی، ارج نهادن به مقام و عظمت قرآن است؛ هم از راه تبیین والدین و مربیان و هم از طریق مشاهده عملی تعامل آنها با قرآن. در سنین پیش‌دبستانی، کودک همچنان از رفتار والدین و مربیان تقلید می‌کند. احترام به‌ ظاهر قرآن و دقت در نگهداری آن از سوی بزرگ‌ترها برای کودکان بهترین الگو و سرمشق است. ازاین‌رو در متون فقهی به وجوب احترام قرآن حتی در مجالس عمومی تأکید شده است.11 تأکید بر احترام قرآن، در محیط آموزشی و در میان همسالان، به تثبیت یادگیری رفتاری در کودکان در این خصوص می‌انجامد. از دلالت التزامی روایاتی12 که از اهانت به قرآن منع می‌کنند نیز می‌توان رجحان مطلق احترام به قرآن را استنباط نمود؛ یعنی قدر متیقن از روایت، رجحان استحبابی احترام قرآن است که در مواردی هم به حد وجوب می‌رسدو یکی از بارزترین مصادیق اکرام و تعظیم قرآن، آموزش آن به کودکان و فرزندان است.

ج. آموزش حفظ برخی از سوره‌های کوچک

از آنجا که تعلیم قرآن منحصر به کسانی نمی‌شود که توانایی خواندن از روی مصحف را دارند، بلکه شامل برخوانی قرآن نیز می‌شود. ازاین‌رو می‌توان برخی سوره‌های کوچک قرآن را به کودکان آموزش داد.

بنابراین شیوه آموزش حفظ قرآن در مهدکودک‌ها تلفیقی از روش‌های انگیزشی و بینشی و رعایت توان و ویژگی‌های فردی و سنی کودک در محدوده آموزش برخی سوره‌های کوچک است.

بایسته‌های آموزش حفظ قرآن

همان‌گونه که اشاره شد، در تعلیم حفظ قرآن رعایت توان متربی خردسال که هنوز الفبا را نیاموخته اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد و اساساً مربی با توجه به میل فطری کودک به معنویت، اتکا به انگیزه درونی و قدرت حافظه او می‌تواند در امر آموزش حفظ قرآن موفق باشد. ازاین‌رو در اتخاذ روش آموزش باید دقت کرد تا آزادی عمل از کودک گرفته نشود و آموزش با اجبار و الزام همراه نگردد.

به لحاظ فقهی، اکراه و اجبار در امر تعلیم امور مستحب مانند حفظ قرآن ممنوع است. بر اساس برخی از آیات،13 استفاده از اکراه شدید (واداشتن به کاری خلاف میل، با تهدید به قتل و آبروریزی) و نیز اکراه متوسط (واداشتن به کاری خلاف میل، با تهدید به ضرر جانی و مالی) برای واداشتن فرزندان به ایمان آوردن و باور به عقاید اسلامی، جایز نیست.14 پس به طریق اولی استفاده از روش اکراه شدید و متوسط در تعلیم حفظ قرآن (از امور مستحب) جایز نیست.

استفاده از مرتبه خفیف الزام (با استفاده از روش امر و نهی و روش انگیزه بخشی) و مرتبه‌ خفیف اکراه (تهدید به قطع مزایا و امکانات) برای واداشتن فرزندان به کسب حد نصاب ایمان و اعتقاد به اصول عقاید، واجب است؛ البته با لحاظ چند شرط: اولاً: روشی مؤثرتر از الزام نباشد؛ ثانیاً: احتمال تأثیر وجود داشته باشد؛ ثالثاً الزام‌ نکردن موجب آسیب و ضرر به فرزند شود یا وی را به مسیر گناه و شقاوت اخروی15 بکشاند.16 همچنین ازآنجا تعلیم حفظ قرآن فی‌نفسه مستحب است، حتی به‌کارگیری مرتبه خفیف الزام نیز در آنجایی ندارد بلکه در نهایت بهره‌گیری از الزام خفیف برای واداشتن فرزندان به انجام مستحبات، با رعایت شرایط آن، مستحب خواهد بود.

بایسته‌های مربی مهدکودک

مربی در عرصه تعلیم و تربیت، بر اساس پیش‌فرض‌های ذهنی و شناختی که از متربی، اهداف تربیت، محتوای تربیت، روش‌های رسیدن به اهداف دارد عمل خواهد کرد.17 مربی باید متربی، شرایط و ویژگی‌ها، توانایی‌ها، استعدادها و ظرفیت‌های او را به‌خوبی بشناسد تا فرایند تعلیم و تربیت با موفقیت به نتیجه رسد. همچنین در هر مقطع سنی از متربیان، باید از روش‌ها، شیوه‌ها و اقدامات تعلیمی و تربیتی خاصی بهره گیرد تا آموزش و فراگیری مؤثر واقع شود. ازاین‌رو رعایت نکات فوق برای مربی مهدکودک که به امر تعلیم قرآن و روخوانی یا حفظ قرآن مبادرت می‌ورزد، از اهمیت دوچندانی برخوردار است و شایستگی، مهارت و توان علمی مربی مهد قرآن نیز باید همواره مورد توجه قرار گیرد. ازاین‌رو نظام آموزش عالی باید به تربیت مربیانی در این زمینه اقدام نموده و به تربیت افرادی بپردازد که هم تسلط به شیوه‌های آموزشی و به‌ کارگیری صحیح فناوری‌های نوین آموزشی داشته و هم نحوه ارتباط و تعامل با کودک به‌ ویژه روان‌شناسی کودک و علوم تربیتی را به‌خوبی فراگرفته باشد (ولی‌زاده، 1390).

نتیجه

به لحاظ فقهی، آموزش و تعلیم قرآن به کودکان پیش‌دبستانی مستحب است. ازاین‌رو اجبار و الزام آنها به فراگیری قرآن جایز نیست و چنانچه این امر موجب دل‌زدگی آنان نسبت به قرآن و فراگیری معارف دینی شود یا در آینده اسباب انحراف کودک را فراهم آورد، حرام است.

به‌ کارگیری شیوه‌های انگیزاننده برای فراگیری و حفظ قرآن، جایز و در مواردی که کودک جز با تشویق و ترغیب به قرآن جذب نمی‌شود، به‌کارگیری این‌ روش‌ها لزوم عقلی و مطلوبیت شرعی دارد.

علاوه بر توانایی علمی، کسب مهارت‌های تدریس و شناخت ویژگی‌های فردی برای مربی قرآنی مطلوبیت شرعی دارد به‌ ویژه اگر موارد یادشده در ترغیب و انگیزه کودک به حفظ قرآن، مؤثر باشد و روند حفظ قرآن را تسریع بخشد. برای آشنایی و ایجاد انس بیشتر با قرآن، به‌کارگیری شیوه بازی و استفاده از تصاویر و فیلم‌های آموزشی، شعر و قصه‌های قرآنی همراه با تشویق هدفمند، روند یادگیری قرآن را تسریع می‌بخشد.

با توجه به نظریه هوش‌های چندگانه گارد نر، توانایی هر یک از دانش آموزان در تعلم قرآن متفاوت از دیگری است، لذا استفاده از روش‌های آموزشی فراتر از تنوع، یک ضرورت آموزشی است.

البته این‌که این شیوه آموزشی تا چه میزان به گرایش دانش آموزان و ایجاد انس با قرآن و یا تأثیرگذاری بر روند تربیت دینی فرد کمک می‌کند و اینکه آسیب‌شناسی و نقاط ضعف و قوت آموزش قرآن در نظام تربیت رسمی چیست؟ و راه‌های نهادینه کردن آموزه‌های قرآنی در بعد عملی کدم‌اند؟ سؤالاتی است که توجه و پاسخ به آنها بیش از هر زمان دیگری ضروری است، به‌ ویژه آنکه رسانه‌ها و فضای مجازی با نفوذ دامنه‌دار خود، فرصت و انگیزه برای فعالیت در سایر عرصه‌ها را به ‌ویژه برای کودکان، نوجوانان و جوانان باقی نگذشته است.

 

پی‌نوشت‌

................................................................................................................

1. (روم: 30) «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ»

2. ژن‌ها رمزهای شیمیای بنیادی هستند که طبیعت فیزیکی موجودات زنده را تعیین می‌کنند. ژن‌ها مسئول ساخت DNA هستند و DNA کنترل کننده سلول است که نحوه گسترش سلول را در تمام جهات تعیین می‌کند. مهندسی ژنتیک یا Biotech روابطی است که منجر به ایجاد تغییر در ماده ژنتیکی (DNA) موجودات به روشی می‌شود که هرگز در طبیعت رخ نمی‌دهد. ژنتیک انسانی درباره‌ انتقال‌ صفات‌ وراثتی‌ از والدین‌ به‌ اولاد در جنس انسان، اختلالات و ناهنجاری‌های ژنتیکی و به صورت کلی‌تر در مورد ساختار سلول‌ها از نظر کروموزومی و کارکرد و تغییر و جهش در ژن‌ها می‌پردازد. دانش جاری انسان از ژنتیک، در سال 1866 میلادی با تلاش‌های گریگور مندل اتریشی آغاز، در اوایل دهه 1950 با ارایه الگوی مارپیچ دو رشته توسط آقایان واتسون و کریک برندگان جایزه نوبل پیگیری و با ظهور دانش و فن مهندسی ژنتیک در نیمه نخست دهه 1970، که در واقع سومین دوره حیات ژنتیک نامیده می‌شود با سیری تصاعدی و حیرت اور رو به جلو در حال پیشروی است. بسیاری از بیماری‌های ژنتیکی، اینک کاملاً شناسایی شده اند که خود مرهون پیشرفت شگرف در روش‌های دقیق تشخیصی و مولکولی می‌باشد و اینها از جهت انجام مشاوره‌های ژنتیکی در جوامع نقش بسیار مهمی دارند. (ر.ک: آساد، 1380؛ 1380)

3. مثلاً پدر و مادر دستوری را عمل می‌کنند که با آن دستور ژن‌ها این‌طور تنظیم می‌شوند که به‌راحتی قرآن را یاد می‌گیرد یا زبان را سریع یاد می‌گیرد.

4. (شیخ طوسی، الخلاف: 3/ 353): «و رفع القلم یقتضی أن لا یکون لکلامه حکم».

5. (کلینی، 1407: 6/ 46) چندین روایت در این باب آمده که به یک مورد آن اشاره می‌شود: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: الْغُلَامُ یلْعَبُ سَبْعَ سِنِینَ وَ یتَعَلَّمُ الْکتَابَ سَبْعَ سِنِینَ وَ یتَعَلَّمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ سَبْعَ سِنِینَ.

6. طریق اول: «محمد بن یعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن الفضیل بن یسار عن أبی عبد الله×». طریق دوم: «محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن الفضیل بن یسار عن أبی عبد الله×».

7. همراهی و مصاحبت با ملائک الهی.

8. (سید رضی، 1431: نامه 31) (و من وصیة له× للحسن بن علی‘ کتبها إلیه بحاضرین منصرفا من صفین).

9. (فراهیدی، 1410: 3/ 6): «حَقَّ الشی‌ء یحِقُّ حَقّا أی وجب وجوبا» (ابن فارس 1430: 2/ 15): «الحاء و القاف أصلٌ واحد و هو یدل على إحکام الشى‌ء»، (راغب اصفهانی، 1412: 246) «أصل الحَقّ: المطابقة و الموافقة».

10. منابع اصلی رساله‌ حقوق، من لایحضره الفقیه (شیخ صدوق، 1413: 2/ 619)، مجالس مرحوم صدوق (همو، 1376: 368)؛ الخصال مرحوم صدوق (همو، 1362: 2/ 564)؛ تحف العقول ابن شبه حرانی (حرانی، 1404: 255)؛ مکارم الاخلاق طبرسی (طبرسی، 1412: 419) است. این رساله در تحف العقول و مکارم الاخلاق به صورت مرسله و مقطوعه ذکر شده، اما مرحوم صدوق، چهار سند برای این رساله آورده است. نتیجه‌ بررسی این چهار سند حاکی از آن است که در مجموع سند دوم مشیخه‌ من لایحضر الفقیه پذیرفتنی است و سایر اسناد، نقش مؤید را خواهند داشت. مؤید دیگر اعتبار سند، شهرت رساله‌ حقوق است. بنابراین، عبارات این رساله در کتب مرحوم صدوق نزد ما معتبر خواهد بود.

11. (سبزوارى، 1413: ‌4/ 205): «قد شاع فی مجالس الفاتحة توزیع أجزاء من القرآن على الواردین و هو فعل حسن و إن لم أجد له مأخذا شرعیا فی النصوص و لا من الأسلاف و على أی تقدیر یجب احترام القرآن للموزع و الآخذ و لا یجب أخذه على الجالس، کما لا یجب قراءته لو أخذه و کذلک لا یجب الإعلام بأنّه لم یقرأ، کلّ ذلک للأصل.»

12. (حر عاملى، 1409: ‏6/ 169): «مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ- إِذَا هُمْ بِشَخْصٍ قَدْ أَقْبَلَ لَمْ یرَ قَطُّ أَحْسَنُ صُورَةً مِنْهُ- فَإِذَا نَظَرَ إِلَیهِ الْمُؤْمِنُونَ وَ هُوَ الْقُرْآنُ قَالُوا هَذَا مِنَّا- هَذَا أَحْسَنُ شَی‌ءٍ رَأَینَا فَإِذَا انْتَهَى إِلَیهِمْ جَازَهُمْ- إِلَى أَنْ قَالَ حَتَّى یقِفَ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ- فَیقُولُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِ مَکانِی- لَأُکرِمَنَّ الْیوْمَ مَنْ أَکرَمَک وَ لَأُهِینَنَّ مَنْ أَهَانَک

13. «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛ هیچ اجبارى در دین نیست و راه از بی‌راهه به خوبى آشکار شده است؛ پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواىِ دانا است» (بقره: 256)؛ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکونُوا مُؤْمِنینَ؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً هر کس در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى‏آوردند؛ پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى بگروند؟!» (یونس: 99)؛ «لَعَلَّک بَاخِعٌ نَّفْسَک أَلَّا یکونُواْ مُؤْمِنِینَ إِن نَّشَأْ نُنزِّلْ عَلَیهِم مِّنَ السَّمَاءِ ءَایةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لهَا خَاضِعِینَ؛ شاید تو از اینکه [مشرکان‏] ایمان نمى‏آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهیم، معجزه‏اى از آسمان بر آنان فرود مى‏آوریم تا در برابر آن، گردن­هایشان خاضع شود» (شعراء: 3 و 4)؛ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْیکفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَ...؛ و بگو حق از پروردگارتان [رسیده‏] است؛ پس هر که بخواهد بگرود و هر کس بخواهد انکار کند، که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ایم که سراپرده‏هایش آنان را در بر مى‏گیرد...» (کهف: 29).

14. مقصود از عدم جواز، عدم امکان است؛ زیرا اساساً الزام و اکراه به ایمان، ممکن و مقدور نیست.

15. «یاأَیهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلیکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خودتان و کسانتان را از آتشى که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید. بر آن [آتش‏] فرشتگانى خشن [و] سختگیر [گماشته شده‏]اند» (تحریم: 6)؛ «لاتُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ»(بقره: 243). بر اساس این احتمال که «لاتضار» فعل معلوم باشد، معنای آیه چنین است: «نباید پدر و مادر به کودک ضرری برسانند».

16. وجوب الزام و اکراه خفیف به عقیده، در این گزاره به معنای امر به مقدمات عقیده‌مندی است؛ زیرا عقیده، امری قلبی است و قابل الزام و اکراه نیست.

17. اصطلاحاً گفته می‌شود هر مربی از یک فلسفه تربیتی نانوشته‌ای پیروی می‌کند و حتی برخی از محققان معتقدند به تعداد مربیان، فلسفه و روش تعلیم و تربیت وجود دارد.

 

 

کتابنامه

................................................................................................................

آساد، محمدتقی، مبانی ژنتیک، تهران، انتشارات دنیا، چاپ اول، 1380.

احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، قاهره، المکتبه الاسلامیه، چاپ اول،1430ق.

اعرافی، علیرضا، فقه تربیتی مبانی و پیش فرض‌ها، قم، مؤسسه فرهنگی و هنری اشراق و عرفان، چاپ سوم، 1394.

تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.

جبار پور، مرتضی و دیگران، ژنتیک انسانی، تهران، انتشارات عمیدی، 1380.

حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة،‌ قم، مؤسسة آل البیت^، چاپ اول، 1409ق.

راغب، حسین بن محمد، راغب، مفردات الفاظ قرآن، لبنان-سوریه، دار العلم- الدار الشامیة‌، چاپ اول، 1412ق.

سبزوارى، سید عبد الأعلى، مهذب الأحکام، قم، مؤسسه المنار، چاپ چهارم، 1413ق.

سید رضی، محمد بن حسین بن موسی، نهج‌البلاغة، المجمع العالمی لاهل بیت^، بی‌جا، چاپ پنجم، 1431ق.

طوسی (شیخ طوسى)، محمد بن حسن، الخلاف، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1407ق.

ــــــــ، تهذیب الأحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

ــــــــ، رجال الشیخ الطوسی، قم‌، ‌دفتر انتشارات اسلامى وابسته، چاپ سوم، 1427ق.

عکبری (شیخ مفید)، محمّد بن محمد بن نعمان، الأمالی، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین،قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1410ق.‌

قمی (شیخ صدوق)، محمّد بن على بن بابویه، الأمالی، نشر کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376.

ــــــــ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق.

ــــــــ، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم،1413ق.

ــــــــ، معانی الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1403ق.

کشّى، محمد بن عمر بن عبدالعزیز‌، رجال الکشی، مشهد‌، مؤسسه نشر دانشگاه چاپ اول، 1390ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.

مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1387.

ــــــــ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374.

نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشی، قم، ‌دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه 1407ق.

نعمان بن محمد تیمی، دعائم الإسلام، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ دوم، 1385ق.



* تاریخ وصول: 25/5/1397؛ تاریخ تصویب: 15/7/1397.

** استاد درس خارج حوزه علمیه قم (www.eshragh-erfan.com).

*** دانشجوی دکتری فقه تربیتی مؤسسه اشراق و عرفان (نویسنده مسئول) (Enayat255@chmail.ir).

آساد، محمدتقی، مبانى ژنتیک، تهران، انتشارات دنیا، چاپ اول، 1380.
احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، قاهره، المکتبه االسالمیه، چاپ اول، 1430ق.
اعرافی، علیرضا، فقه تربیتى مبانى و پیش فرضها، قم، مؤسسه فرهنگی و هنری اشراق و عرفان، چاپ سوم، 1394.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب اإلسالمی، چاپ دوم، 1410ق.
جبار پور، مرتضی و دیگران، ژنتیک انسانى، تهران، انتشارات عمیدی، 1380.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الش ریعة، قم، مؤسسة آل البیت^، چاپ اول، 1409ق.
راغب، حسین بن محمد، راغب، مفردات الفاظ قرآن، لبنان-سوریه، دار العلم- الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
سبزواری، سید عبد األعلی، مهذب اْلحکام، قم، مؤسسه المنار، چاپ چهارم، 1413ق.
سید رضی، محمد بن حسین بن موسی، نهجالبَلغة، المجمع العالمی الهل بیت^، بیجا، چاپ پنجم، 1431ق.
طوسی )شیخ طوسی(، محمد بن حسن، الخَلف، قم، دفتر انتشارات اسالمی، چاپ اول، 1407ق.
ــــــــ، تهذیب اْلحکام ، دارالکتب االسالمیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
ــــــــ، رجال الشیخ الطوسى، قم، دفتر انتشارات اسالمی وابسته، چاپ سوم، 1427ق.
د بن محمد بن نعمان،
ّ
عکبری )شیخ مفید(، محم اْلمالى، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
د بن علی بن بابویه،
ّ
قمی )شیخ صدوق(، محم اْلمالى، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376.
ــــــــ، ثواب اْلعمال و عقاب اْلعمال، قم، دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406ق.
ــــــــ، من َل یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسالمی، چاپ دوم، 1413ق.
ــــــــ، معانى اْلخبار، قم، دفتر انتشارات اسالمی، چاپ اول، 1403ق.
ی، محمد بن عمربن عبدالعزیز
ّ
کش ، رجال الکشى، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه چاپ اول، 1390ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب االسالمیه، چاپ چهارم، 1407ق.
مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین، تهران، دار الکتب االسالمیه، 1387.
ــــــــ، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب االسالمیه، چاپ اول، 1374.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشى، قم، دفتر انتشارات اسالمی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه 1407ق.
نعمان بن محمد تیمی، دعائم اْلسَلم ، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ دوم، 1385ق.